فیلمهایی که به موضوعات حساس اجتماعی، سیاسی یا دینی پرداخته و یا دارای محتوای جنسی و خشونتآمیز هستند، بیشتر در معرض سانسور قرار میگیرند. حتی روشهای خاص روایت و نمایش میتوانند با هنجارهای فرهنگی و مذهبی جامعه تضاد پیدا کنند و باعث شوند فیلم از اکران عمومی منع شود. این سانسورها معمولاً بهمنظور جلوگیری از ترویج افکار مخالف و کنترل فضاهای عمومی است که ممکن است به بینظمی یا نارضایتی اجتماعی منجر شود.
با وجود این چالشها، سینمای ایران سعی کرده است از طریق استعارهها، نمادها و روشهای هنری خاص خود پیامهای اجتماعی و سیاسی را منتقل کند. فیلمسازان ایرانی با آگاهی از محدودیتهای موجود، سعی میکنند آثارشان را بهگونهای بسازند که همزمان هم پیامهای انتقادی و اجتماعی خود را برسانند و هم از سانسورهای حکومتی جلوگیری کنند.
سانسور و ممیزی را میتوان اصلیترین عامل حواشی بسیار پر رنگ سینمای ایران دانست، سانسور در کشور ما سالهاست که در آثار هنری به ویژه در ادبیات و سینما بسیار پر رنگ است و همواره اختلاف بسیاری بین طرفداران و مخالفان سانسور وجود دارد.
«ممیزی» یا همان «سانسور»، سالهاست کابوس سازندگان فیلم و سریالها بوده و اتفاقات چند روز اخیر نشان داده که تلویزیون و شبکه نمایش خانگی هم فرق چندانی با هم ندارند؛ تنظیمگر یا ناظرِ هر مدیوم، به نسبت خطوط قرمزی که تعیین کرده، ملاحظاتی را بر محتوایی که منتشر میکند، اعمال خواهد کرد و در این مسیر گاه نظراتی شخصی هم دخیل میشود.
در این سالها آنچه بیش از خودِ ممیزی کارگردانها را آزار داده، اعمال تغییرات بدون هماهنگی با سازندهای است که ماهها و گاه حتی سالها از زمانِ خود را صرف ساخت یک اثر میکند.
پیشتر، مواردی چون توقیف یک فیلم یا تعطیلی یک برنامه تلویزیونی را راهکاری برای تبلیغ میدانستند و نسبت به آن هشدار میدادند؛ چنانچه اگر فیلمی پس از توقیف به پرده نقردهای راه مییافت، بسیار بیشتر از آنچه در حالت عادی میتوانست بفروشد، مورد توجه قرار میگرفت یا اگر مجری یا برنامهای توبیخ و تعطیل میشد، محبوبیتش دوچندان میشد.
چنین وضعیتی را میتوان به سریالها هم تعمیم داد؛ خصوصا حالا که کاربران برای تماشای یک مجموعه رقم قابل ملاحظهای را هم به پلتفرم پخشکننده پرداخت میکنند. بر این اساس گاه انتشار صحنههای حذفشده در فضای مجازی، علاوه بر حرکتی اعتراضی، تمهیدی تبلیغاتی از سوی سازندگان تلقی میشود تا مخاطب بیشتری را به سمت خود بکشانند.
با چنین پیشینهای درباره سانسور و ممیزی، هشدار در این زمینه ضروری به نظر میرسد که عملکردهایی مشابه آنچه امروز و دیروز در قبال پروژهها رخ داده، نهتنها موفقیتی را عاید ممیزان و اهدافشان نخواهد کرد بلکه در نهایت به بیشتر دیده شدن تصاویری میانجامد که در حالت عادی شاید چندان هم به چشم نیایند. ضمن اینکه اطلاع عموم از حذفیات یک اثر و پیام در رسانه، در نهایت به بیاعتمادیای منجر میشود که مخاطب را از رسانه دور و نسبت به آن نامطمئن خواهد کرد.
در این مسیر تنها راهی که باقی میماند، «تعامل» است؛ تعامل تصمیمگیران و سازندگان، تعامل هنرمندان و مدیران بر سر محتوا و آنچه قرار است تولید و پخش شود. همفکریای که در نهایت رضایت و اطمینان مخاطب را به همراه دارد و کمترین گرایش به سمت شبکههای خارجی را منجر میشود.
ماجرای حذف حدود ۲۰ دقیقه از سریال «سووشون» در پلتفرم نماوا، بار دیگر نگاهها را به یکی از بحرانهای جدی شبکه نمایش خانگی جلب کرد: سانسور بیضابطه و بیتوضیح. در شرایطی که مخاطب با امید به دیدن اثری کامل، اشتراک میخرد، مواجهه با نسخه ناقص و دستکاریشده نهتنها اعتماد او را از بین میبرد، بلکه کارکرد اصلی این پلتفرمها را زیر سؤال میبرد.
«سووشون» بهعنوان اقتباسی ارزشمند از یکی از مهمترین رمانهای ادبیات معاصر ایران، انتظار میرفت نقطه قوت جدیدی در نمایش خانگی باشد؛ اما حذفهای گسترده، بدون اطلاعرسانی شفاف یا دلایل مشخص، باعث شد این پروژه نیز در مسیر آشنای توقیف و حاشیه گرفتار شود. این رفتار نهتنها به مخاطب بیاحترامی است، بلکه از منظر فرهنگی، ضربهای به هنرمندان و نویسندگان این آثار نیز محسوب میشود.