سیدی با فیگور نقد اجتماعی و طرفداری از طبقه کارگر شروع میکند، اما به زودی مسئلهاش را فراموش میکند، کارگران سریالش را رها میکند و سرگرم خون و خشونت میشود. درام هرچه پیش میرود بیشتر دور سر خودش میچرخد و فیلمساز در نهایت -انگار که خلأ دال مرکزی در روایت را متوجه شده باشد- در قسمت آخر «دروغ» را به عنوان پاشنهآشیل شخصیت اصلیاش مطرح میکند.
وحشی پر از حفرههای دراماتیک و پرسوناژی است. سکانسهای دادگاه به بدترین شکل ممکن نوشته شدهاند و همه چیز در آنها سرهمبندی شده است. گرهها در دو دادگاه اصلی، یک بار با رو شدن یک فیلم مداربسته از کودک شاکی و بار دیگر با پخش شدن یک فایل صوتی، به دمدستیترین شکل ممکن باز میشوند. شخصیت وکیل تسخیری -رها- بسیار غیرقابل باور است و انگیزهها و کنشگریاش توجیه ندارد. منحنی شخصیتی کاراکتر اصلی نیز دفعتی و فرمایشی است. او که در ابتدا بسیار ناشیانه عمل میکند، از جایی به بعد -که نمیدانیم کجاست- تبدیل میشود به یک دروغگوی حرفهای. چرا؟ به این دلیل که فیلمساز طبق این کلیشه که هر خلافکار خردی پایش به زندان برسد، حرفهای برمیگردد، لزومی ندیده که تحول شخصیت اصلیاش را دراماتیزه کند.
شاید مهمترین نکته در سریال «وحشی» این است که آدمیزاد را به بازی نمیگیرد، نه آدمیزادی که جنسش از کاراکتر است و نه آدمیزادی که جنسش از مخاطب. ما با شخصیتی مواجهیم که فعلیت دارد، همراهی میگیرد، وجوهات انسانی دارد، تعلقات دارد، شغل دارد، خانواده دارد، حدود سرش میشود و احساسات انسانی دارد و از همه مهمتر میترسد. سیدی ترس بلد است. سیدی میداند و میفهمد که جنوب شهر در کنار عربدهکشان و کمالها، آدمهای ترسو هم دارد. وقتی کارگردان یا نویسنده یک اثر در جهانش درگیر شود دقیقاً همین وضعیت به وجود میآید. سیدی در ذهنش یک حاشیه شهر ساخته که چندان هم با حاشیه شهرهای واقعی تفاوتی ندارد. البته او هم در به تصویرکشیدن جنوب شهر تسلطش را از دست میدهد و در برخی از صحنههای سریال برای پیشبرد اثر منطق ضعیفی را ساختاربندی میکند، با اینحال «وحشی» از این ورطه انسانی خارج نمیشود.
«وحشی» ذرهذره داوود را در موقعیت فرو میبرد، کمکم فرو میکشد، دوربین با او همراه است، برایش دل میسوزاند اما همه حق را به او نمیدهد، برای همین اگر در قسمتهای آتی او بدل به یک جانی شود و یا اینکه خودش را ببازد و بیشتر در این باتلاق فروبرود، ما هم همراه با او به زیر کشیده نمیشویم. همین زاویه دید باعث میشود ما در طول دیدن «وحشی» در نقش تماشاگر باقی بمانیم و نه با داوود دروغهایش را بگوییم و نه با رها، دست به افشا بزنیم. ما بیرون گود ماندهایم و وضعیت را تماشا میکنیم.
اصولاً جامعه منتقدان، مشکلی جدی با نقد فرامتنی یک اثر دارند – البته نگاهشان هم درست است – اما «وحشی» خود فضای این را میدهد که ما درگیر بحثهای فرامتنی هم بشویم (بر خلاف آثاری که حجم سانتیمانتالشان و پوشالی بودنشان در همان نقطه نخست قال قضیه را میکنند)، «وحشی» فلاکت را از طبقه کارگر آغاز میکند.
از زمان مطرح شدن چیزی به اسم شبکه نمایش خانگی و سلطه VODها بر شیوه توزیع و پخش آثار نمایشی، تعداد آثار استانداردی که در این بستر برای مخاطب پخش شدند شاید با اغماض به تعداد انگشتان یکدست برسد که دو نمونه از این موارد متعلق به هومن سیدی است.
«قورباغه» مانند فیلمهای سینمایی ساخته شده توسط این کارگردان در قیاس با باقی تولیدات شبکه نمایش خانگی، از حیث ساختار روایی و ساختمان بصری سریالی غیرمتعارف بود و همین هم باعث شد تا قورباغه با توجه به سابقهای که بیننده نسبت به کارهای قبلی او داشت، دیده شود. اما بحث در مورد «وحشی» از چند جهت متفاوت است؛ نخست آنکه سریال در ظاهر فرم روایی چندان پیچیدهای ندارد و سیدی برخلاف آثار دیگرش دست از خودنمایی و جلوهفروشی برداشته و کارگردانیاش اصلاً چندان به چشم نمیآید. در واقع، فیلمساز با حذف نگاه آزاردهنده و نمایشی خود و همراهی دوربینش با کاراکتر محوری داستان، سعی کرده تا خللی در مسیر پیشبرد قصه به وجود نیاورد تا سریالش با طیف وسیعتری از جامعه آماری شبکه نمایش خانگی ارتباط برقرار کُند. دوم آنکه در وحشی خبری از تکنیکزدگیهای مألوف فیلمساز نیست؛ همین نکته هم باعث شده این مجموعه به اثری بدون روح و سرد تبدیل نشود. وحشی محصول تعادل میان روح و پلاستیک است و به همین خاطر میتواند گستره قابلتوجهتری از مخاطبان را به تماشای خود دعوت کند.
فیلمنامه هر اثر نمایشی در مدیوم سینما و تلویزیون لایههای متفاوتی دارد که به فراخور کارکردی که فیلمساز نیاز میبیند از آن بهره بگیرد به سمت پیرنگمحور بودن یا شخصیتمحور بودن سوق پیدا میکند. البته در حال حاضر و با توجه به خلاقیتی که لازمه ماندن در بازار محصولات فرهنگی است این دستهبندی چندان به کار نمیآید؛ ولی به طرح چیزی که قصد دارم از آن حرف بزنم کمک میکند. قصه وحشی بر اساس یک ماجرای واقعی که احتمالاً ارتباطی با زندانی معروف، «علی اشرف پروانه» داشته باشد شکل گرفته است و همین باعث شده تا پرداخت شخصیتِ «داوود اشرف» (جواد عزتی) برای هومن سیدی اهمیت ویژهای -با توجه به نامگذاری بیانگرانه اثر- پیدا کند. ما برای آنکه بتوانیم در مقام مخاطب با وحشی ارتباط بگیریم در ابتدا باید ارتباطی حسی و عاطفی با شخصیتمحوری پیرنگ برقرار کنیم و با او همراه شویم. این اتفاق خوشبختانه با همراهی دوربین فیلمساز و همینطور بازی درونی و زیرپوستی جواد عزتی رقم میخورد.
سینمای سرکش هومن سیدی در سریال وحشی کمی رام شده است؛ این یک قدم امیدوارکننده در راهی دراز است که این کارگردان برای رسیدن به یک جهانبینی قابل دفاع پیش رو دارد. در مقایسه با آثار قبلی فیلمساز، مهمترین تفاوت این اثر تعهد آن به نمایش یک داستان واقعی است. همین ویژگی سبب شده که از وزن عناصر فانتزی ذهن مغرور و عصیانگر سیدی کاسته شود و در عوض، فیلمساز تواناییهایش را برای بازنمایی واقعیت، البته با لایهای ضخیم از خیالپردازی کنترلشده خرج کند. اوج این مسئله را میتوان در قاببندیهای حسابشده زندان دید؛ یعنی جایی که توالی خفقانآور نماهای بسته در ترکیب با فضای تاریک و دیالوگهای پرتنش زندانیان، حس لازم را به مخاطب القا میکند. تماشای شخصیت اصلی در این فضا عذابآور است و ما، هم حس با او میل به اتمام سکانسهای زندان داریم.
اگر سیدی کارش را درست انجام دهد، در فصل آینده باید شرایط بصری زندان تغییر کند، چون حالا دیگر شخصیت از زندانی که اجتماع برایش ساخته به تنها پناهگاه ممکن یعنی بند خلافکاران خواهد خزید و زندان به بستری برای شکلگیری منحنی تحول شخصیت تبدیل خواهد شد. پس قاعدتاً باید با دوربین جدیدی روبهرو شویم. اما آفات قبلی سینمای سیدی اینجا هم هنوز در تعقیب شخصیتپردازیهای جذاب ولی یکجانبه او هستند و در ادامه ممکن است ضریب بیشتری پیدا کنند تا این اثر نیز در همان گرداب «مغزهای کوچک زنگزده» گرفتار شود.
سریال «وحشی» به نویسندگی و کارگردانی «هومن سیدی» و با اقتباس آزاد از زندگی واقعی «علیاشرف پروانه»، تجربهای متفاوت و عمیق در فضای نمایش خانگی است؛ تجربهای که موفق میشود بدون سانتیمانتالیسم یا اغراق، روایتی انسانی، تلخ و در عین حال پرکشش از زیستن در حاشیه، سرکوب خشم، و عطش دیده شدن را ارائه دهد.
هومن سیدی با انتخاب هوشمندانه جواد عزتی در نقش اصلی یعنی داوود اشرف، توانسته همذاتپنداری و همراهی مخاطب را با کاراکتری که از نگاه جامعه خشن و سرکش است اما در باطن معصوم و قربانی است، بهخوبی شکل دهد. داوود انسانی است رهاشده میان تنهایی، ترس، عشق و انتقام که با تصمیمهای آنی و نادرست دچار چالشهای بزرگ میشود و جواد عزتی با بازی کنترلشده، غریزی و پرجزئیات خود، بهخوبی توانسته این پیچیدگی را به تصویر بکشد. در کنار او، حضور نگار جواهریان در نقش رها، یک ضدقهرمان مؤثر و قابلباور خلق کرده است؛ شخصیتی که با سوءاستفاده عاطفی از داوود، تلاش میکند به خواستههای حرفهای و شخصیاش برسد و در این مسیر، رگههایی از بیرحمی مدرن و خودخواهی پنهان را به نمایش میگذارد. جواهریان با تسلط مثالزدنیاش در کنترل ریتم بازی، موفق شده این نفرت را در مخاطب برانگیزد؛ آن هم نه با اغراق، بلکه با ظرافتی دقیق و حرفهای. حضور بازیگران حرفهای مانند احسان امانی، علیرضا ثانیفر، مهدی صباغی و البته حضور بازیگرانی کمتر دیدهشده اما با اجرای قوی، به مجموعه قدرت مضاعفی بخشیدهاند. در کنار آن، انتخاب و هدایت نابازیگرانی همچون مهری برجعلیزاده و نادر شهسواری در نقش پدر و مادر داوود، از نقاط قوت اصلی سریال است.