سینمایی نیوز، محمدرضا دلیر: در ایران پس از انقلاب، سینما فقط یک هنر نبود، یک ابزار تمدنی بود؛ ابزاری برای بازتعریف هویت، دفاع از ارزشها و بازخوانی تاریخی که پر از خون و فداکاری بود. اما همین سینما، که با سرمایه اجتماعی و اقتصادی جمهوری اسلامی جان گرفت، این روزها شاهد رویش فیلمهایی است که گویی از دل فرهنگ بیریشه پلتفرمهای جهانی درآمدهاند. یکی از جدیدترین نمونهها، سریال «سووشون» ساخته نرگس آبیار است که اولین قسمت آن از پلتفرم نماوا پخش و چند ساعت بعد توقیف و پلتفرم نیز فیلتر شد. سریالی که نه تنها با بنیانهای ارزشی انقلاب اسلامی بیگانه است، بلکه در فرم و محتوا، بوی پاستوریزهشدهی اباحهگری و لیبرالیسم اخلاقی میدهد.
نرگس آبیار روزگاری به عنوان یکی از امیدهای سینمای انقلاب اسلامی شناخته میشد. با فیلمهایی همچون «شیار ۱۴۳» و «نفس»، او را در صف سینماگران متعهد میدانستند. فیلمهایی که در آنها زن ایرانی، در بستر مقاومت، مادرانگی و امید، به تصویر کشیده میشد. اما حالا و در «سووشون»، نه تنها آن هویت رنگ باخته است، بلکه گویی آبیار، عمداً با گذشته خویش قطع رابطه کرده است.
سووشون نه فقط یک تجربه سینمایی، که نوعی عصیان است؛ عصیان علیه ساختار، علیه سنت، علیه معنویت و حتی علیه تاریخ. این فیلم، در لایههای زیرین خود، پیامهایی را منتقل میکند که با بدنه فرهنگی انقلاب اسلامی در تضاد کامل است. اگر در «شیار ۱۴۳» مادر شهید، تجلی صبر و پایداری بود، در «سووشون» زنان با هویتی بحرانزده، منفعل، افسرده و گاه خیانتپذیر مواجهیم. خانواده، یک قفس است؛ دین، ابزار سرکوب؛ مرد، یا غایب است یا خائن؛ و زن، تنهاست و بیپناه، مگر آنکه تن به رهایی بیقید بدهد.
سووشون نه فقط یک تجربه سینمایی، که نوعی عصیان است؛ عصیان علیه ساختار، علیه سنت، علیه معنویت و حتی علیه تاریخ. این فیلم، در لایههای زیرین خود، پیامهایی را منتقل میکند که با بدنه فرهنگی انقلاب اسلامی در تضاد کامل است. اگر در «شیار ۱۴۳» مادر شهید، تجلی صبر و پایداری بود، در «سووشون» زنان با هویتی بحرانزده، منفعل، افسرده و گاه خیانتپذیر مواجهیم. خانواده، یک قفس است؛ دین، ابزار سرکوب؛ مرد، یا غایب است یا خائن؛ و زن، تنهاست و بیپناه، مگر آنکه تن به رهایی بیقید بدهد.
این چرخش، صرفاً فکری نیست؛ یک بیانیه تصویری است از عبور آگاهانه از گفتمان انقلاب. اگر در «نفس»، خاطرهگرایی کودکانه در دل جنگ و ترس، گرمیبخش تصویر بود، در «سووشون» نوعی بیهویتی بصری و مفهومی وجود دارد که نه به خاطره وفادار است، نه به ارزش.