محمدرضا دلیر*- پیام که یک خواننده مشهوراست، درست در روز کنسرت، متوجه می شود که همسرش خانه را ترک کرده است. جست و جوی پیام، او را به شناخت جدیدی از رابطه خود و خانواده اش می رساند. درهمین زمان، دو زوج دیگر نیز در خلال این کنسرت، به شناخت جدیدی از هم می رسند و زندگی جدیدی برایشان رقم می خورد.
فیلم «آغوش باز» سیری در شناخت خود و خانواده را در پیش گرفته و به دور از ناهنجاري هاست. این اثر خانوادگی، باعث میشود که مخاطب بازنگری در روابط خود داشته باشد و بخش های تخریب شده را احیا کند.
خشونتی در اثر به چشم نمی خورد. فقط در یک صحنه، هومن در تلافی کار شادی، که کنسرت او را بهم زد و او را فریب داد، با ماشین، به دکور مغازه ای که او درحال دکوراسیون کردن آن است، حمله کرده و شیشه اش را می شکند.
پیام مثبت اثر، اهمیت خانواده است. ممکن است هر کدام از ما، به خاطر مشغله کاری، خانواده خود را فراموش کرده باشیم، اما این فیلم به ما یاد آوری می کند که کمرنگ شدن خانواده، باعث میشود که نتوانیم در زمینه های دیگر نیز موفق باشیم، چرا که خانواده، نهاد تاثیر گذار در زندگی ماست و جای خالی آن را هیچ چیز نمی تواند پر کند.
بهروز شعیبی پیش از این آثار سینمایی چون بدون قرار قبلی، روز بلوا، دارکوب، سیانور و دهلیز را ساخته است. هم آهنگ اسم اوليه ای بود که شعیبی برای فیلمش انتخاب کرد و بعد به «آغوش باز» تغییر نام داد. برای فیلم سازی که اولین ساخته سینمایی اش بهترین فیلم کارنامه اوست ساخت «آغوش باز» تنها یک عقبگرد نیست بلکه سقوط آزاد به انتهای بی انگیزگی و بی سلیقگی است. شعیبی حتی در آثار قبلی خودش نیز تا این اندازه از داستان گفتن جدا نشده بود که در «آغوش باز» آنچنان سردرگم و بی هویت به سراغ فیلمنامه رفته است که نه تنها هیچ نشانه ای از کارگردان «دهلیز» درون خودش ندارد که گمان می رود فیلم را یک کارگردان درجه چندم ساخته است!
فیلم سرشار از تصاویر و سکانس های کارت پستالی است که به سختی می توان میان روابط و علت و معلول میان آنها منطق پیدا کرد. فیلم ساختار شلخته و روایت پر از لکنتی برای داستانگویی دارد. «آغوش باز»، بدون اینکه بتواند داستان منسجم و درگیر کننده ای برای مخاطب روایت کند، شخصیت هایی را پیش روی ما می گشاید که نه دغدغه مشخصی دارند و نه می توانند کشمکش دراماتیکی با دیگر کاراکترهای حاضر در فیلمنامه بوجود آورند.
«آغوش باز» فیلمی سانتیمانتال و کلیشه ای است که شعارهایش، پیام انساندوستانه اش و عشق ناقصش نه تنها به بار ننشسته بلکه کمدی ناخواسته ای شده که فقط قصد دارد کشدار شود و نتیجه این اتفاق، ملال تماشاگر از تماشای فیلم است.
«آغوش باز»، سردرگم است، پرحرف است، بی ارتباط است، آشفته است، نامتوازن است و افسوس که برای همه این حرف ها نمی شود مثال آورد. روایت این فیلم به صورت پیشبرد داستان های موازی است و در آن خرده روایت هایی پیرامون روایت اصلی که برگزاری کنسرت یک خواننده معروف است، پیش می روند. در ابتدای فیلم ما ارتباط این خرده روایت ها را متوجه نمی شویم.
شعیبی در این فیلم، همزمان سه روایت از خانواده را در مقابل چشم مخاطب می گذارد؛ جدایی و دروغ و خیانت در یکی از آنها، صداقت و فداکاری و دلسوزی در دیگری و جبران و شادی و عشق در پیری. ضمن اینکه شروع رابطه جدید محسن کیانی در فیلم، باورپذیر نیست . رابطه ای عجولانه که برای فرار از رابطه اشتباه قبلی ایجاد شده، طمانینه و آهستگی در رابطه عاشقانه را که به نوعی با دو رابطه دیگر در فیلم می آموزیم زیر سوال می برد.
*منتقدسینما