کیارستمی را چه دوست داشته باشیم و چه نه، نمیتوانیم منکر شویم که بِرندِ سینمای ایران در آنسوی مرزها بود و بیاغراق میتوان او را جهانیترین چهرهی سینمای ایران در عرصهی بینالمللی دانست.
عباس کیارستمی یکم تیرماه ۱۳۱۹ در تهران متولد شد. او هنرمندی چند وجهی بود. علاوه بر سینما، نقاشی و عکاسی هم میکرد.
کیارستمی کارش را در سینما با ساخت عنوانبندی برای فیلم«وسوسه شیطان» آغاز کرد. از جمله فیلمهایی که برای آنها عنوانبندی ساخت، «قیصر» و «رضا موتوری» هردو به کارگردانی مسعود کیمیایی و «پنجره» ساختهی جلال مقدم قابل اشاره هستند.
سپس به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفت و نخستین فیلم کوتاه خود را در سال ۱۳۴۹ با نام «نان و کوچه» ساخت. فیلم، با مشکلات فراوانی ساخته شد که از جمله باید به اختلاف بین کیارستمی و مدیر فیلمبرداری فیلم، مهرداد فخیمی اشاره کرد. در این زمینه وی در گفتگویی عنوان کرده بود: «نان و کوچه اولین تجربه سینمایی من بود و باید بگویم بسیار برایم دشوار بود. من باید با کودک بسیار کم سن، یک سگ و همکارانی غیرحرفهای جز فیلمبردار، که در تمام زمان شما را آزار میدهند و تمام وقت شکایت میکنند کار میکردم. خب، توقع این مشکلات بود. چون من مسائل رایج را که آنها به آن عادت داشتند را دنبال نمیکردم.»
«نان و کوچه» با استقبال خوبی از طرف مخاطبین روبرو گشت و کیارستمی به ادامهی کارش دلگرم شد. این زمانیست که جریان تحولگرای سینمای ایران موسوم به موج نو با نمایش موفقیتآمیز فیلمهای «قیصر» (مسعود کیمیایی) و «گاو» (داریوش مهرجویی) در سال ۱۳۴۸ آغاز شده و دوران شکوفایی خود را میگذراند. با این حال کیارستمی فضای فیلمسازی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را به سینمای حرفهای ترجیح داد. او در کانون، بیشتر از آنکه فیلمهایی برای کودکان و نوجوانان بسازد، فیلمهایی دربارهی کودکان و نوجوانان ساخت. در میان آثار این دورهی وی، «مسافر»، «تجربه» و «لباسی برای عروسی» شاخصتر هستند.
او سرانجام در سال ۱۳۵۶، موفق میشود برای اولین بار، فضای فیلمسازی در خارج از کانون را تجربه کند و با حمایت بهمن فرمانآرا با سینمای حرفهای مواجهه پیدا کند و فیلم «گزارش» را بسازد. «گزارش» از معدود دفعاتیست که کیارستمی به فضای شهری و اجتماعی روزگار خود توجه نشان داده و به بررسی زندگی یک زوج متوسط شهری در فضای ملتهب جامعه پرداخته است. مهمترین ویژگی «گزارش»، واقعگرایی موجود در فیلم بود که بیشتر به آثار مستند شباهت داشت و کیارستمی در جهت تشدید فضای مستندگونهی اثر، با حذف موسیقی، استفاده از صدابرداری سرصحنه و عدم حضور ستارگان سینما، آن را تقویت کرده بود. عجیب آنکه فیلم، با اینکه تنها در یک سینما به نمایش درمیآید، مورد استقبال تماشاگران واقع میشود و پس از هشت هفته نمایش، موفق میشود حدود هشت میلیون ریال فروش کند که برای آن زمان، فروش فوقالعادهای بود. منتقدین هم از فیلم حمایت کردند و آن را ستودند.
پس از پیروزی انقلاب در ایران، کیارستمی همچنان فیلمسازی در کانون پرورش را ادامه میدهد. یکی از مهمترین فیلمهای او در اولین سالهای پس از انقلاب، فیلم «قضیه شکل اول، شکل دوم» است. این فیلم مستندی است درباره گروهی از دانشآموزان یک مدرسه که معلمشان به خاطر لو ندادن فردی که روی میز ضرب گرفته و نظم کلاس را مختل کرده است، آنها را از کلاس اخراج میکند. در شکل اول آنان فرد خاطی را لو نمیدهند و در شکل دوم، یکی از دانشآموزان فرد مقصر را لو داده، همگی به کلاس بازمیگردند. کیارستمی از طریق مصاحبه با افراد سرشناسی از قبیل هنرمندان و چهرههای شاخص سیاسی، به درستی یا نادرستی رفتار این دانشآموزان میپردازد. جوابهایی که این افراد میدهند و نظرگاهی که با توجه به موقعیت هنری و سیاسیشان اذعان میکنند، به خوبی گویای وضعیت سیاسی و اجتماعی سالهای اولیهی انقلاب است.
اما مهمترین اتفاق در روند فیلمسازی عباس کیارستمی، سال ۱۳۶۵ رخ میدهد. او در این سال با ساخت فیلم «خانه دوست کجاست؟»، علاوه برآنکه یکی از شاعرانهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران را میسازد، خود را هم به شهرتی جهانی میرساند. داستان فیلم بسیار ساده و خطیست: پسربچهای برای اینکه همکلاسیاش مورد تنبیه معلم قرار نگیرد، سعی میکند دفترچهی مشق او را که به اشتباه نزد وی جا مانده، به او برساند. فیلم در اوج دوران جنگ تحمیلی علیه ایران ساخته شد و از طرفی با توجه به فضای ملتهب جهان در دههی هشتاد میلادی، «خانه دوست کجاست؟» به خاطر لحن ساده و محتوای انسانیاش، علاوه بر ایران، در خارج از کشور هم مورد استقبال قرار میگیرد و جوایز فراوانی نصیب آن میگردد. تا آنجا که بنیاد فیلم بریتانیا این فیلم را در فهرست پنجاه فیلمی قرار داد که باید قبل از چهارده سالگی دید.
حال کیارستمی به واسطهی شهرتی که عالمگیر شده، راحتتر میتوانست به سراغ دغدغهها و تمایلات محبوبش برود. پس از موفقیت همه جانبهی «خانه دوست کجاست؟»، او به سراغ ساخت یکی از جنجالیترین فیلمهایش رفت: «مشق شب»؛ مستندی که نگاهی انتقادی به سیستم آموزشی در ایران دارد. البته که ارزش فیلم «مشق شب»، نه به سبب ساختار سینمایی آن، بلکه در بار معنایی آن نهفته است. شاید اگر هر فیلمساز دیگری به جز کیارستمی این فیلم را ساخته بود، به آن کمتر توجه میشد. ولی حضور کیارستمی و نام او کمک میکند تا فیلم دیده شود و البته موافقان و مخالفان متعصبی هم پیدا کند.
سال ۱۳۶۸ او یکی دیگر از ستایششدهترین آثار خود را ساخت؛ «کلوزآپ نمای نزدیک» که به ماجرای جنجالی حسین سبزیان پرداخت. کیارستمی با حضور تمام افراد واقعی این ماجرا، به بازسازی آن دست زد و یکی از درخشانترین آثار مستند-داستانی خود را خلق کرد.
پس از فاجعهی زلزلهی رودبار در خردادماه سال 1369، کیارستمی که پیشتر فیلم «خانه دوست کجاست؟» را در آن منطقه ساخته بود، جهت اطمینان از سلامت بابک و احمد احمدپور، بازیگران اصلی آن فیلم به رودبار سفر میکند. همین موضوع دستمایهی فیلم «زندگی و دیگر هیچ» قرار میگیرد که در ادامه با ساخت فیلم «زیر درختان زیتون»، با هم تشکیل سهگانهی «زلزله» را میدهند. در این میان، «زیر درختان زیتون» برای نخستین بار کیارستمی را کاندید نخل طلای جشنوارهی کن میکند.
نخل طلاییئی که سرانجام در سال ۱۳۷۶ و با فیلم «طعم گیلاس» به آن دست پیدا میکند. این موفقیت را باید مهمترین افتخار جهانی تاریخ سینمای ایران تا آن زمان به حساب آورد. فیلم «طعم گیلاس» قصهی مردی میانسال است که قصد خودکشی دارد و در جستجوی فردیست که شب، هنگامی که تمامی قرصهای خوابش را یکجا میخورد و درون قبرش میخوابد، صبح فردایش بیاید و روی جنازه او خاک بریزد! فیلم، مخالفان و موافقان سرسختی پیدا میکند. اگر جاناتان روزنبام فیلم را شاهکار خطاب میکند، در نقطهی مقابل، راجر ایبرت معتقد است «پادشاهی بدون لباس» دیده است. کیارستمی در مورد این فیلم میگوید: «تفاوت و شباهت کار ما کارگردانها با روانشناسان در این است که کارگردان، در سطح جامعه معضلات را میبیند و نقطه درد را نشان میدهد ولی همانجا رها میکند و از اینجا به بعد، حیطه او نیست. این جامعه روانپزشکی است که پس از تشخیص، به درمان درد هم میپردازد.»
در دههی هفتاد، کیارستمی دیگر تبدیل به فیلمسازی بینالمللی شده و تجربهی فیلمسازی در خارج از کشور را هم به دست میآورد. طی سالهای بعد، او علاوه بر ساخت آثار مستقلی مانند «ای.بی.سی آفریقا» در خارج از کشور، در پروژههایی مشترک که چندین کارگردان در ساخت آن مشارکت دارند حضور مییابد. آثاری همچون «لومیر و شرکا»، «بلیتها» و «هرکس سینمای خودش» که در این میان «بلیتها» به واسطهی حضور کن لوچ و ارمانو اولمی، فیلم مهمتری در این مجموعه است.
در سال ۱۳۸۰ و به لطف دوربین دیجیتال (که کیارستمی معتقد است نگاتیو سی سال عمر فیلمسازی او را تباه کرد) یکی از بهترین و جسورانهترین فیلمهای خود را عرضه میکند: «ده». فیلم از ابتدا تا انتها در خودروی یک زن میگذرد و طی ده سکانس و در گفتگو با شخصیتهای مختلفی که سوار خودروی او میشوند، تصویری از زندگی زن امروزی در جامعهی ایران نمایان میشود. «ده» یکی از معدود دفعاتیست که کیارستمی به فضای شهری و اجتماعی معاصر، توجه نشان میدهد.
کیارستمی دربارهی فیلم «ده» معتقد است: «فیلم ده، تنها دربارهی زنان در ایران نبود، بلکه دربارهی کل زنان در جهان است. من فکر نمیکنم پذیرش یا رد من از سوی مردم جزو مسئولیتهایم به حساب آید. من این فیلمها را برای تبلیغات نمیسازم. فیلمهای من دربارهی مردم است.»
اما «شیرین» را که در سال ۱۳۷۸ ساخته شد، باید تجربهگراترین اثر کیارستمی به حساب آورد. بیشک ساخت چنین فیلمی و کنار هم قرار دادن این طیف از بازیگرانِ زنِ سینمای ایران از گذشته تا به امروز، فقط از کیارستمی برمیآمد. داستان فیلم نمایش ۱۱۳ بازیگر زن سینمای ایران است که در سالن سینمایی، به تماشای فیلمی از داستان «خسرو و شیرین» نشستهاند و به صحنههای آن واکنش نشان میدهند؛ فیلمی که ما هیچگاه نمیبینیم. طبعا چنین دستمایهای را هر سلیقهای تاب نمیآورد. فیلم در جشنوارهی ونیز هو میشود و نقدهای تندی بر علیه آن نوشته میشود. از جمله منتقد روزنامهی «گاردین» نوشت: «واقعا ناراحتکننده است که در سالن سینما بنشینی و واکنش عدهای دیگر از تماشاگران سینما را روی پرده تماشا کنی. این موضوع اصلی فیلم جدید عباس کیارستمی فیلمساز کهنهکار ایرانی است.» ولی فیلم طرفداران سرسختی هم پیدا میکند. فیلم در فستیوال ادینبرگ انگلستان مورد استقبال قرار میگیرد و دبورا یانگ از آن تمجید به عمل میآورد. اما کیارستمی در مورد «شیرین» معتقد است: «شیرین فیلمی به شدت ساختگی و در عین حال به شدت واقعی است. دوست داشتم این فیلم آخرین اثر کارنامهی کاریام باشد، بنابراین هر فیلمی که ساختم آن فیلم را یک فیلم به عقب میآورم.»
زمانی که ژولیت بینوش برای فیلم «بیمار انگلیسی» موفق به دریافت جایزهی اسکار گردید، آرزو کرده بود روزی بتواند در فیلمی به کارگردانی عباس کیارستمی بازی کند. از همان زمان کیارستمی به ایدهای فکر میکرده تا بتواند فیلمی با حضور بینوش بسازد. بیش از یک دهه طول کشید تا این دو بتوانند در فیلمی به طور رسمی با یکدیگر همکاری کنند. حاصل این همکاری، دریافت جایزهی بهترین بازیگر زن از جشنوارهی کن برای ژولیت بینوش بود.
بیشک «کپی برابر اصل» بینالمللیترین و در عین حال از نظر ساختوکار سینمایی، حرفهایترین فیلم کیارستمی است. داستان فیلم که در ایالت توسکانی ایتالیا رخ میدهد، شرح آشنایی صاحب یک گالری آثار هنری با یک نویسنده است. روزنامهی لوموند از این فیلم به عنوان انقلابی در آثار کیارستمی یاد کرد. خودِ کیارستمی در مورد این فیلمش گفته است: «بعد از آخرین فیلمهایم، پنج، ده و شیرین به جایی رسیدم که خودم را تکرار میکردم. حرکت به سوی یک سطح حرفهایتر، فواید زیادی برای من خواهد داشت، حتی اگر از ایدهی سینماییام جدا نشوم.»
ولی فیلم بعدی کیارستمی، «مثل یک عاشق» دوباره با گروهی از بازیگران غیرحرفهای این بار در ژاپن جلوی دوربین رفت. «مثل یک عاشق» فیلمی است دربارهی رفتارهای متفاوت انسانها در شرایط سنی مختلف: «آدم اگر فقط به ریشههای خودش نگاه کند، مثل این است که خودش را اسیر زندان کند. بنابراین من در زمینه فلسفه و هنر به فرهنگهای دیگر هم نگاه کردهام. از این گذشته، تنها چیزی که مرا به عنوان فیلمساز همچنان به وجد میآورد این است که بتوانم کار متفاوتی انجام بدهم و همچنان تجربهآزمایی بکنم و کارهایی انجام دهم که جدید و تازه باشد، حتی اگر دیگران یا خودم از دیدنشان شوکه یا شگفتزده شوند.»
و سرانجام عباس کیارستمی، فیلمسازی با کولهباری از تجربههای مختلف و جوایز بیشمار جهانی، دوشنبه شب، چهاردهم تیرماه نودوپنج در پاریس درگذشت. بیتردید هیچ فیلمسازی مانند او برای کشورش افتخارآفرینی نکرد. آثار او بیش از هشتاد جایزهی بینالمللی به دست آوردند. یادش همیشه گرامی…