نظریهای که الهام را نشات گرفته از خارج وجود هنرمند میداند تا دیرباز شایع بود. سیسرون خطیب و سیاستمدار معروف رومی (ق. م43-106) میگوید: «هیچ کس در {عرصه هنر} بدون الهام خاصه الهی هرگز بزرگ نمیشود.»
به گزارش سینمایی نیوز و به نقل از سایت خانه تئاتر، کلاسیکها هم بر همین باور بودند و این عقیده در مکتب آنان در حکم قراردادی ادبی به حساب میآمد و همچنین اعتقاد داشتند که هنرمند برای دسترسی به الهام باید جامع فضایل و معارف روزگارش باشد و آفرینش هنری را یکی از جلوههای خاص فعالیت معرفتی انسان به شمار میآوردند.
نظریه دیگری از اواخر قرن هجدهم به بعد، به تدریج شایع شد. براساس آن الهام از درون هنرمند سرچشمه میگرفت و برخلاف گذشته، نمیگفتند که الهام نشات گرفته از خارج وجود هنرمند است، بلکه الهام را به خصلتها و خصوصیات فردی و درونی هنرمند وابسته میدنستند و ضرورتی نمیدیدند که هنرمند حتما باید همه فضایل را دارا باشد چراکه پسر مرد ترشروی دستکشفروشی، آثار والا و جلیلی آفریده بود که دانشمندان بزرگ معاصرش را به شگفتی و تحسین واداشته بود. این پسر دستکشفروش، کسی جز ویلیام شکسپیر نبود که لاتین و یونانی کم میدانست و دارنده معارف روزگارش نیز نبود…
بعدها در قرن نوزدهم روانکاوان خواستند الهام را با واقعیتهای علمی هماهنگ کنند و مدعی شدند که الهام یا آفرینش هنری منبعش ضمیر ناخودآگاه هنرمند است و سرچشمه فرونشاندن هیجانات برخاسته از آرزوها. بر طبق همین اعتقاد، سورئالیستها فرض میکردند که هنز تصویر خیال(ایماژ) واقعی روح هنرمند است و باید عمل و فعالیتش بیدخالت و نظارت عقل صورت بگیرد و بینیاز به تفکر منطقی میتوان به طور جبلی و فطری به الهام دست یافت. حتی بعضی از آنان مدعی شدند که ضمیر ناخودآگاهشان را ایزد بانوی جدیدی تسخیر میکند اما به هرحال معلوم شد که الهام چیزی است که نباید به انتظار ظهور آن نشست و هنرمند باید با سعی و تلاش درکار به آن دست یابد.
گزیدهای از مقاله «الهام هنری» نوشته جمال میرصادقی. چاپ شده در «کتاب سخن مجموعه مقالات» به کوشش صفدر تقیزاده. زمستان 1368. اهدایی از کتابخانه مرحوم رکنالدین خسروی به کتابخانه خانه تئاتر