مجید امرایی*: «شیخالرئیس گفت: به شاهزاده خبر دهید که فردا روز برای ذبح او خواهم آمد. شاهزاده مالیخولیا خوشحال شد و تا فردا روز لحظه شماری کرد … و این آغاز نمایشی بود که شاید خود شیخ الرئیس بوعلی سینا هم نمیدانست ده قرن بعد به عنوان یکی از مهمترین رویکردهای روان درمانی و تحت عنوان روان درمانی نمایشی یا روان نمایشگری یا دراماتراپی از آن یاد خواهد شد. بوعلی سینا تئوری درمانی خود را در قالب یک «نمایش بیرونی در فضای قصر» اجرا کرد تا با بهرهگیری از «بازی بداهه» و هدایتگری مجال برونریزی شاهزاده بیمار را مهیا سازد.
به نظر میرسد در این مرحله نقشگزاری روانی به درستی انجام شده است چون هم درمانگر (بوعلی سینا) و هم درمانجو (شاهزاده مجدالدوله) موقعیت را پذیرفتهاند و بازی تعاملی صحنه ذبح به درستی اجرا شده است.
مجدالدوله دچار بیماری مالیخولیا بود و خیال میکرد که گاو شده و «همه روزه بانگ {میکرد} … که مرا بکشید که از گوشت من {غذایی} نیکو {به دست} میآید.
فردا روز استاد لباس قصابان به تن کرد و با صدایی بلند گفت: آن جوان را بشارت دهید که قصاب {میآید} تا تو را بکشد. به آن جوان گفتند. پس خواجه… بر در سرای بیمار آمد… کاردی به دست گرفته و گفت: این گاو کجاست تا او را بکشم ؟ آن جوان همچون گاو بانگی کرد؛ یعنی اینجاست.
خواجه گفت: به میان سرای آریدش و دست و پای ببندید و فرو افکنید. بیمار چون آن شنید، بدوید و به میان سرای آمد و بر پهلوی راست خفت و پای او {را} سخت ببستند. پس خواجه ابوعلی بیامد و کارد بر کارد مالید و فرو نشست و دست بر پهلوی جوان نهاد؛ چنانکه عادت قصابان بود.
پس گفت: این چه گاو لاغری است! این را نشاید کشتن، علف دهیدش تا فربه (چاق و پروار) شود و برخاست و بیرون آمد و مردم را گفت که: دست و پای او را بگشایید و خوردنی آنچه فرمایم پیش او برید و او را بگویید: بخور تا زودتر فربه شوی. چنان کردند که خواجه گفت… او بشنودی و بخوردی بر آن امید که فربه شود، تا او را بکشند. پس به این روش اطبا دست به معالجت او برگشادند، چنانکه خواجه ابوعلی میفرمود. تا اینکه بیمار {پس از یک ماه} صحت یافت.»
در این روش اجرایی توجه به فضای نمایش فرایند روان نمایشگری را تسهیل میکند؛ فضایی که امروزه در کلینیکهای درمانی تحت عنوان «اتاق درمان روان نمایشگری » یا محل درمان یا «صحنه اجرا» از آن یاد میشود.
«شاید بتوان ابن سینا (زاده ۳۵۹ ه.ش_ درگذشته ۲ تیر ۴۱۶ه ش) را ایرانیترین دانشمند جهان دانست که به جهت جامعالاطراف بودن حوزه فعالیت علمی و فرهنگیاش که با کمی تامل در آثار مکتوب و نقلی او در حوزه فلسفه، ادبیات، طبابت و هنر او از ویژگیهای بارزی برخوردار است، هر چند بیگمان شخصیتهای جهانی از این دست گوهری عالمگیر و خورشیدی عالم تاب محسوب میشوند و نباید تلاش کرد آنها را در جغرافیایی محدود محصور نمود، اما ریشههای فرهنگ معنوی و جغرافیای زیستی آنها را هم نمیتوان کتمان کرد؛ ریشههایی که بوعلی سینا را ایرانیترین دانشمند همه اعصار معرفی میکند.
به باور نگارنده افرادی چون سقراط، ارسطو، افلاطون، لامبلیکوس، سوفوکل، حافظ، سعدی، خیام، مولانا، فردوسی، بوعلی، ابوریحان، رازی، شکسپیر، مولیر، دانته، سارتر، مونتزارت، بتهوون، دورنمات، دوماً، هوگو، کورساکف، گاندی، نهرو و … دهها شخصیت جهانی دیگر را نمیتوان در جغرافیای زادگاه یا محل دفنشان محدود کرد. اینان حاصل پیشرفت علم و فرهنگ و اجتماع بشری هستند. این مهم را میتوان در دایره مطالعاتی آنها به وضوح مشاهده کرد که چگونه ادامه دهنده افکار فلسفی، علمی، فرهنگی و اجتماعی دانشمندان پیش از خود در هر جغرافیایی بودهاند.
نمونه بارز آن فلسفه ابنسینا است که با الهام از فلسفه ارسطویی و افلاطونی آغاز شده و در ادامه خود به فلسفهای جدید دست یافته که دانشمندان پس از او نیز آبشخور تئوریک فلسفی خود را در تفکرات بدیع بوعلی سینا یافتهاند. نمونه بارز آن علم روان درمانی است که به جرئت میتوان بوعلی را پیشگام رواندرمانی در جهان دانست.
ویژگیهای روانی چهار گروه شخصیتی از دیدگاه ابن سینا
در تاریخ رواندرمانی شاید بوعلی سینا نخستین پزشکی باشد که افراد را در چهار گروه نشانهای و شخصیتی دستهبندی کرده است؛ گروههایی با ویژگیهای خاص که میتوان تمام افراد جامعه را در این چهار گروه جای داد. در ادامه به بررسی ویژگیهای روانی چهار گروه شخصیتی ابن سینا خواهیم پرداخت.
الف) «آتشیها یا صفراییها که افراد ناپایداری هستند، فعال، خوشبین، تحریکپذیر، تغییرپذیر، پرخاشگر، بیقرار، حساس که به اصطلاح گرم و خشک هستند و به مثابه فصل تابستان میمانند»: این افراد در روانشناسی سینایی بسیار «حساس» هستند، عموماً «مهرباناند» اما «به اندازه خاکیها از خودگذشتگی ندارند»، «به غذاخوردن بسیار اهمیت میدهند»، در دوستی و رفاقت «زود جوش» هستند هر چند «به نسبت بادیها، آدمهای منطقیتری هستند»، به خواب بسیار اهمیت میدهند و به اصطلاح «خوش خوابند»، حرف زدن را دوست دارند و «به یک گوش شنوا احتیاج دارند»، «علاقه زیادی به هیجان و سورپرایز شدن دارند»، «از اجبار و کار تکراری بدشان میآید»، «خوش قول و اهل نظم و انضباط نیستند»، اغلب «زود عصبانی میشوند و قدرت کنترل عصبانیت خود را ندارند»، «ریسکپذیر هستند»، به دلیل «اعتماد به نفس بسیار بالا و شجاعتی که در انجام کارها نشان میدهند «باعث میشود تا این «دموی مزاجی» افراد آن ها را به «گزینههای مناسب برای سرگروهی خود بپذیرند».
ب) «بادیها یا خونیها که برونگرا هستند اجتماعی، صمیمی، پرحرف، حاضر جواب، بیخیال، سرزنده، رهبر، فارغالبال که اصطلاحاً گرم و تر هستند و به مثابه بهارند: این افراد در روانشناسی سینایی «عجول هستند»، «کم دقت به نظر میرسند»، در شرایطی که غلبه این طبع بیش از حد باشد «مستعد بیش فعالی» خواهند بود، «زود عصبی میشوند»، پر تحرکاند و «جنب و جوش زیادی دارند»، «اهل ماجراجویی و جسارتاند»، «دقیق نیستند پس از آنها انتظار دقت در جزییات نداشته باشید»، «زیاد اشتباه و خطا میکنند»، «معمولاً در جمع و گروه همسالان یا هم صنفان روابط جمعی را در دست گرفته و اهل تفریح» هستند، «با رفیقهایشان صمیمی و از دشمنانشان انتقام میگیرند»، «عاشق رقابت و مسابقه هستند»، «خوشبین بوده و دیر ناامید میشوند»، «رک حرف میزنند و کمی خودخواه هستند» از جمله ویژگیهای منفی در شخصیت این افراد همین خودخواهی است که متناسب با نوع تغذیه و شرایط محیطشان شدت آن کم و زیاد میشود، این گروه «سرگروهها و فرماندهان خوبی» هستند.
ج) «آبیها یا سوداییها درونگرا، کم حرف، محتاط، جدی، بدبین، غیر اجتماعی، خشک، مضطرب، دمدمی مجزاج که به اصطلاح سرد و خشک هستند و مانند پاییزند». در روانشناسی سینایی این گروه شخصیتی از افراد «زیاد حال و حوصله ندارند»، زیاد «اهل جمع و شلوغی نیستند»، خیلی در «جزییات دقت میکنند» و «گاهی وسواسی میشوند»، «جوانب همه چیز را بررسی میکنند»، «منطقی و اهل مذاکره طولانی هستند»، «در کارهای هنری، حسابی کارشان درست است»، بیشتر «دوست دارند با خودشان خلوت کنند»، در «جمعها بیشتر شنوندهاند»، «دیر عصبانی میشوند» ولی «خدا نکند که عصبی شوند»، اگر «کسی به آنها بدی کند، فراموش نمیکنند».
د) «خاکیها یا بلغمیها، شخصیت پایداری دارند، منفعل، دقیق، اندیشمند، مسالمتآمیز، کنترلشده، قابل اعتماد، خوشاخلاق و آرام هستند که اصطلاحاً سرد و ترند و همانند زمستانند» در روان درمانی سینایی این گروه شخصیتی «آدمهای مهربانی هستند»، «از خودگذشته و ایثارگرند»، «عاشق غذا خوردن و خوابیدن هستند»، «آدمهای منطقی هستند»، «مشاوران خوبی محسوب میشوند»، «درکشان از آدمها بالاست» و «به خوبی با افراد همدردی میکنند»، «به قولی که بدهند، عمل میکنند» و «نقش حامی را دارند»، «با صبر و حوصله هستند»، «در کارها آرام و آهسته و خونسردند»، «شرایط آرام و قابل پیشبینی را بیشتر میپسندند»، «خشم خود را در درون کنترل میکنند» و «انعطافپذیری بالایی با دیگران دارند».
در زمینه تشخیصی و درمان بیماریهای روانی توسط بوعلی سینا و دیگر اطبای هم عصر او حتی پس از او حکایات و داستانهای بسیاری در تاریخ طب و همچنین در ادبیات کهن ایران بر جای مانده است که نقطه مشترک همه آنها توجه به ویژگیهای شخصیتی افراد است که در جای خود قابل تامل و بررسی بیشتر است.
جایگاه رواننمایشگری و بهرهگیری از بازی و نمایش برای مواجهه با بیماران در طب ابن سینا
به نظر میرسد تا پیش از بوعلی سینا بیشتر اطبا روند درمان خود را حسی و بهطور آموختههای سینه به سینه انجام میدادهاند و این بوعلی است که تحولی عظیم در نگاه به طبابت سنتی آن زمان به وجود آورد، تاجایی که شاید بتوان کتاب «قانون طب» بوعلی را سرآغازی بر رنسانس درمان عصر خود دانست.
کتاب «قانون طب» نگاهی نوآورانه به درمان دارد. این اثر علمی حاوی راهکارها، نظریات و روشهای درمانی بوعلی سینا است که تا به امروز همچنان در بسیاری از مراکز علمی و درمانی و توانبخشی جهان خصوصاً در مراکز دانشگاهی اروپایی مورد اقبال بوده است اما چرا ما به ندرت بوعلی سینا را رواندرمانگر میدانیم؟ سوال بزرگی که به نظر میرسد تاریخ طبابت و درمان این سرزمین و البته جهان روزی باید به آن پاسخ دهد.
نگارنده تلاش میکند در این نوشتار کوتاه به بخشی از دلایل این فترت تاریخی اشاره کند. در این زمینه دکتر حمیدرضا یوسفی استاد ایرانی دانشگاه زیگموند فروید اتریش، بوعلی سینا را نخستین طبیب رواندرمانگر جهان میداند و آثار او را جواهرخانهای کشف نشده در حوزه رواندرمانی میداند. او میگوید: بوعلی در جلد سوم کتاب «قانون طب» با دقت و نوآوری حیرتانگیری در یازده فصل به آسیبهای روانی انسانها پرداخته که این نظریات با علم روز رواندرمانی معاصر به درستی قابل تفسیرند.
یوسفی میافزاید از جمله مقولات روانی که ابن سینا به آن ها پرداخته میتوان به مواردی چون «پریشانگویی»، «بلاهت»، «خیالپردازی»، «دیوانگی»، «مالیخولیا» و «فراموشی» اشاره کرد که بهعنوان بخشی از مسائل مهم در رواندرمانی سینایی مورد توجه هستند.
به باور این استاد دانشگاه زیگموند فروید اتریش، ابن سینا در کتاب «قانون طب» به مواردی چون «تشنج»، «اضطراب» و «استرس» نیز به صراحت پرداخته که با دیدگاههای رواندرمانی معاصر همخوانی دارند.
به عنوان نمونه بوعلی سینا علائمی چون «بیخوابی»، «بیاشتهایی»، «بیانگیزگی» و «پژمردگی روحی» را از علائم و نشانههای «اختلال افسردگی» میداند که همه این علائم امروزه در تشخیص و درمان اختلال افسردگی مورد توجه روانپزشکان هستند تا جایی که حتی تجویز دارو را بر این اساس انجام میدهند.
همانگونه که پیشتر هم اشاره شد به نظر میرسد بوعلی سینا از جمله نخستین پزشکانی باشد که در راهکارهای درمانی خود روشهای ترکیبی به کار برده است. از جمله این روشهای ترکیبی میتوان به رواننمایشگری یا (دراماتراپی) و بهرهگیری از بازی و نمایش برای مواجهه با بیماران اشاره کرد که در این زمینه حکایات و داستانهای بسیاری برجای مانده است. از آن جمله داستان درمان «مجدالدوله شاهزاده مالیخولیایی ری» و یا درمان «دخترک جوان محجوبی که لگناش شکسته بود و به اطبا اجازه درمان نمیداد» اما بوعلی راهکار درمانی خود را به کار گرفت تا او را مداوا نماید. همچنین «جوان عاشقی که دچار بیماری عشق شده بود» و بوعلی راه درمانی برای او اندیشید که موجب حیرت پزشکان هم عصر او شد را مثال زد.
ارتباط تنگاتنگ رواندرمانی سینایی با رواننمایشگری یا دراماتراپی
براین اساس نگارنده معتقد است که رواندرمانی سینایی ارتباط تنگاتنگی با رواننمایشگری یا دراماتراپی دارد و همانطور که اشاره شد مهمترین آن درمان شاهزاده «مالیخولیایی» ری است؛ بیماری که دچار توهم بود و خود را گاو میپنداشت. این داستان در کتاب «هفت اورنگ» عبدالرحمان جامی و کتاب «چهار مقاله نظامی عروضی» به نظم و نثر نقل شده است که در ابتدای این نوشتار آمده است.
بوعلی سینا در این روش درمانی با تکنیکی که امروزه در دراماتراپی تحت عنوان «تکنیک بازی توهم» معرفی میشود با مراجع (بیمار) مواجه میشود. در این تکنیک پذیرش اولیه (پذیرش توهم بیمار) برای هدایت در مسیر درمان از سوی تراپیست راه ورود به مداخله درمانی است. بوعلی به درستی دریافته است که برای مسئله گشایی از دو وادی باید گذر کند. وادی نخست «درک و پذیرش مشکل و مسئله» است و وادی دوم «بر ایجاد و اجرای راه حلهای جایگزین برای حل مسئله متمرکز» است. در مرحله اول مسئلهگشایی، تحلیل رفتار مجدالدوله مالیخولیایی است و شامل کسب بینش نسبت به الگوهای رفتار تکراری (توهم گاو بودن و …)، در ادامه دادن اطلاعات آموزشی درباره اصول رفتار، هنجارها و مسائلی از این دست است که در قالب بازی اتفاق میافتد.
مرحله دوم مسئلهگشایی است که شامل بهکارگیری تحلیل درست، یافتن راه حل، شیوه و محل درمان، تدوین پروتکل درمانی (برنامه زمانبندی شده برای درمان) توسط درمانگر و دیگر اعضای گروه با هدف یافتن روشهای تغییر است تا در ادامه مراجع همراهی بیشتری با درمانگر داشته باشد. در این روش بوعلی سینا راهی را در پیش میگیرد که در «تشخیص و هدایت»، «در طراحی و اجرای پروتکل درمان» و «مراقبت حین و پس از درمان» و ارزیابی و نتیجه، کاملاً با متدهای جدید دراماتراپی امروزی همخوانی دارد.
اهمیت تشخیص در در روان درمانی سینایی
براین اساس در روان درمانی سینایی تشخیص به عنوان رسیدن به شرح روشنی از نشانهها و علایم بیماری مطرح میشود که با همدلی درمانگر و مراجع آغاز میشود تا پس از پذیرش دوسویه در ادامه درمانگر راه و روش درمان و شیوه مواجهه خود را ترسیم کند. همانگونه که ذکر شد در درمان شاهزاده مجدالدوله، بوعلی سینا در برخورد اولیه در قالب تکنیکبازی توهم «پذیرش باور ذهنی» بیمار شرایط مطلوب ارتباط متقابل را مهیا میسازد و این انتخاب کاملاً آگاهانه و هدفمند برای مواجهه درست با مسئله تعارضی و روانی بیمار است که بوعلی سینا آن را به درستی پیگیری میکند.
بوعلی با پذیرش باور ذهنی (توهم) بیمار راه را برای اجرای روش درمانی که در ذهن خود ترسیم کرده مهیا میسازد. او به خوبی میداند مقابله و رد باورهای بیمار نه تنها کمکی به درمان او نمیکند بله مانع درمان نیز میشود، پس «روش پذیرش، تایید و تعهد» را در پیش میگیرد؛ روشی که امروزه تحت عنوان «اکت تراپی» مطرح است و توسط پروفسور استیون هیز مطرح شده است و به نظر میرسد از بن مایههای تفکری بوعلی بیبهره نباشد. در این روش درمانی، مراجع از طریق شش فرایند اساسی (پذیرش، همجوشی زدایی شناختی، آگاهی از لحظه حال، توجه خود به عنوان زمینه، ارزشها و اقدام متعهدانه) هدایت میشود تا به گشودگی برسد و تمام تجربیات را، (با هدایت درمانگر) یعنی انواع گوناگون افکار و احساسات، همانگونه که هستند را تجربه میکند. اینکه مرز پذیرش و تعهد و تایید و حدود آن کجاست؛ به هوش و خلاقیت درمانگر بستگی دارد که در این زمینه بوعلی سینا به بهترین وجه ممکن تایید اولیه را بهترین کار برای تعامل بین درمانجو و درمانگر میداند تا در ادامه سکان هدایت و روش درمان را در دست گیرد.
در «اکت تراپی» شش هدف مهم مد نظر است که به نظر میرسد در درمان ترکیبی شاهزاده مالیخولیایی توسط بوعلی سینا قابل تفسیر و بررسی است. این شش هدف عبارت اند از:
۱) فاصلهگیری شناختی (همجوشیزدایی از افکار)
۲) پذیرش
۳) برقراری تماس با لحظه حال
۴) خود مشاهدهگری (نگاه به خود به عنوان زمینه و بافتار مسئله)
۵) ارزشها
۶) عمل و اقدام متعهدانه
در ادامه این بیمار است که باید پاسخ عمل و اقدام و اعتماد متقابل درمانگر خود را بدهد، نخستین و مهمترین پذیرش ذهنی در این مرحله اتفاق میافتد و این پاسخ مثبت بیمار دقیقاً همان راهکاری است که بوعلی برای مداخله درمانی و هدایت مجدالدوله بهکار میگیرد، یعنی «رساندن بیمار به مرز پذیرش»، در درمان بیماریهای روانی این یک قانون کلی است که برداشتن نخستین گام و مانع ارتباطی سختترین و مهمترین کار در ارتباط متقابل است، یعنی باید کاری کرد که مراجع ارتباط متقابل را بپذیرد، با برداشتن نخستین مانع موانع بعدی خود را نشان میدهند که برای مجدالدوله نخوردن غذا و ممانعت از خوردن دارو دو مانع بزرگ و به قولی باور ناکار آمد تلقی میشوند.
مهار اسب چموش بیماری
اینکه بیمار بپذیرد گیاهان دارویی و غذا بخورد حلقه بعدی پروتکل درمانی بوعلی سینا است تا در ادامه با ارتباط با زمان حال درمانگر قادر باشد هدایت روند درمان را در دست گیرد و به قولی افسار اسب چموش بیماری را مهار کند و با دقتی وصفپذیر نشانههای بیماری و ذهنیت و توهم بیمار را بیشتر بشناسد و چراغ راه خود مشاهدهگری بی افروزد و مسیر شناخت درمانجو را هموار سازد.
پس باورهایش را دستهبندی کرده و مرز رابطه را به درستی رعایت و حفظ میکند. به همین دلیل است که به تصورات وهمی مراجع صدمهای نمیزند و تنها چراغی در دست با او همراهی میکند تا با شناخت و دقت بیشتری مسیر درمان به مدد خود بیمار طی شود. بوعلی به درستی میداند که مجدالدوله داروها و غذا را به تصور چاقی و فربه شدن و با خیال ذبحشدن میخورد نه درمان دردهای روحی و روانیاش، پس با دقت فزایندهای روند درمان را در پیش میگیرد تا بیمار همچنان پیوستگی ارتباطی خود را با درمانگر حفظ کند.
در ادامه ارزشهای واقعی و وجودی مجدالدوله آرام آرام خود را نمایان میکند، تاثیرات مثبت داروهای گیاهی و غذاهایی که به او خورانده شده است نظام جسمی و روانی او را با هم هماهنگ میکند تا در این هماهنگی دو دنیای درون و بیرون از این پس بیمار تابع هدایتهای درمانگران شود. این همراهی و همگامی روز به روز تاثیرات مثبت بیشتری از خود نشان میدهد و تاثیر آگاهانه و هدایتگرانه بوعلی سینا بیشتر خود را نمایان میکند تا جایی که «پذیرش» و «تعهد» وجهه تعاملی قدرتمندتری به خود میگیرد و درمانجو و درمانگر همراه و هم مسیر راه درمان را طی میکنند.
اما برای رسیدن به این فرایند درمانی بوعلی یک قالب نمایشی مراقبت شده میخواهد. او میبایست روشی از اجرای نمایش را انتخاب کند که هم پذیرش درمانی داشته باشد و هم پذیرش اجرایی؛ قالبی که هم مورد پذیرش بیمار باشد و هم راه علاج را نشان دهد. این همان روشی است که امروزه تحت عنوان نمایش بیرونی و خارج از فضای معماری شده اجرا میشود و نمایش بیرونی دارای ویژگیهایی است به شرح زیر:
– نخست محل اجرا است: محل اجرا فضاهای بیرونی و عمومی است.
– دوم: نمایش اغلب بدون اعلام قبلی برگزار میشود.
– سوم سناریو اغلب از پیش طراحی شده نیست و عموماً طرح یک موقعیت است و در ادامه توسط نمایشگران بداههپردازی میشود.
– چهارمین ویژگی تعاملی بودن و خلاقانه بودن است یعنی مرزی برای تماشاگر و نمایشگر قائل نیست مسیر بازی بداهه مهیا است.
– پنجم گستردگی موضوعی است یعنی گستره عظیمی از موضوعات را دربر بگیرد.
– ششم تنظیمات نور و صدا در آن به ندرت صورت میگیرد.
– هفتم حضور و مشارکت در آن غیر منتظره و اغلب تصادفی است.
بوعلی سینا تئوری درمانی خود را در قالب یک «نمایش بیرونی در فضای قصر» اجرا میکند تا با بهرهگیری از بازی بداهه و هدایتگری خود مجال برونریزی را برای مراجع مهیا سازد. به نظر میرسد در این مرحله نقشگزاری روانی به درستی انجام شده است چون هم درمانگر (بوعلی سینا) و هم درمانجو (مجدالدوله) موقعیت را پذیرفتهاند و بازی تعاملی صحنه ذبح به درستی اجرا میشود. در این روش اجرایی توجه به فضای نمایش فرایند روان نمایشگری را تسهیل میکند؛ فضایی که امروزه در کلینیکهای درمانی تحت عنوان «اتاق درمان» یا محل درمان یا «صحنه اجرا» از آن یاد میشود.
هویتبخشی نمایشی به فضای درمان
بوعلی مراجع را به مطب و محل کار خود فرا نمیخواند، بله او خود به خانه بیمار میرود. محل درمان همان قصرحکومتی است؛ نکتهای که در سبک اجرایی ژاکوب لویی مورنو یکی از پیشگامان دراماتراپی نوین به صراحت مورد توجه قرار گرفته است و از آن تحت عنوان «هویت بخشی نمایشی به فضای درمان» یاد میشود. مورنو در این زمینه میگوید تفاوت کار رواننمایشگری با دیگر درمانها این است که درمانگر خود به میان خیل درمانجویان میرود و راهکار درمانی را در همان محلی که درمانجو در آن حضور دارد مییابد؛ فضایی امن و به دور از هر عنصر مختل کننده.
گام بعدی یافتن موقعیت نمایشی است (صحنه ذبح) و پس از آن اجرای فرایند نقشگزاری روانی آغاز میشود. بوعلی با پوشیدن لباس قصابان و بازی نقش قصاب و ایجاد شرایط محیطی مناسب برای خلق بازی و نقش متقابل علاوه بر هویتبخشی به فضای نمایشی در راستای پذیرش شرایط ذهنی و توهمی مراجع و کمک گرفتن از تیمی تخصصی برای ادامه درمان یعنی افرادی که امروزه در دراماتراپی تحت عنوان «یاوران نمایشی» از آنها یاد میشود و کار مهم آنها بست موقعیت داستانی، بازیساز و بازیگیر است و همراه شخصیت اصلی و درمانجو هستند، نقش آفرینیهای درمانجو را باورپذیرتر میکند. به کارگیری این دست یاران و یاوران نمایشی و هدایت همزمان درمانگر (بوعلی سینا) اجرایی درست و ملموس را پیش میبرد.
با ورود مجدالدوله (درمانجو) در بازی نمایشی، «بازی روانی» و نقشگزاری روانی آغاز میشود تا در ادامه بیمار هم به نقشآفرینی در این صحنه نمایشی مشابه با موقعیت ذهنیاش ترغیب شود و فضاسازی و بازیسازی و بازیگیریها را باور کند و هم این صحنهها چنان ملموس و واقعی جلوه داده شوند که نه تنها به باورهای توهمی بیمار لطمهای وارد نمیکند، بلکه پاسخ مثبت روانی دریافت میکند.
در ادامه بیمار (مجدالدوله) از سرعلاقه و شوق نقش توهمی خود را (نقش گاو) را به بهترین وجه ممکن بازی میکند این برونریزی تصویری کردن توهم ذهنی اوست که در دراماتراپی «تخلیه روانی» گفته میشود، تا در ادامه نقش مقابل او که خود (بوعلی سینای درمانگر است) هدایت بازی را در دست گیرد و پاسخ روانی ذهن بیمار را به سمتی که خود میخواهد هدایت میکند (برای ذبح شدن گوشتی نداری باید فربه و چاق شوی …!). این کلام کلیدی شاه بیت رابطه بین «دنیای توهمی» و «دنیای خیالی» ساخته شده در نمایش است. در این شرایط بیمار مات و مبهوت به دنبال پاسخ میگردد اما هیچ راه گریزی نیست باید پذیرفت برای ذبح شدن باید فربه و پروار شد پس باید غذا بخورد.
در ادامه بوعلی سینا پاسخ این پرسش ذهنی را در بازی نقشی خود به مراجع میدهد (این گاو لاغر است گوشت ندارد برای ذبح شدن آماده نیست، به او گیاه بدهید تا فربه و پروار شود و آماده ذبح گردد (منظور گیاهان دارویی است) و این درستترین پاسخ برای ذهن مجدالدوله و راه درمانی است که بوعلی سینا به آن دست یافته است؛ درمانی چند وجهی که در هماهنگی روح، روان مراجع به دست میآید این روش درمانی امروزه در دنیا مورد توجه جدی است و با عنوان روان نمایشگری یا دراماتراپی شناخته میشود.
هدف این فرایند درمانی هدایت ذهن متوهم مجدالدوله و اصلاح و ترمیم تعارضات روانی اوست تا در ادامه با ایجاد شرایط تعاملی بین درمانگر و بیمار، هویتبخشی نمایشی به محل اجرا، صحنهسازی و بهرهگیری و استفاده از ابزارهای مناسب موقعیت نمایشی، بازسازی و خلق داستان بداهه مشابه با مسئله تعارضی و ایجاد فضای مناسب نمایشی برای ارائه نقشها و هدایت صحنههای بازی و مداخله به موقع همه و همه موجب شود بوعلی سینا در درمان شاهزاده مالیخولیایی سربلند باشد.
روشی را که حدود هزار سال پیش بوعلی سینا برای درمان بیماران روانی به کار گرفت امروزه در دنیا تحت عنوان رواننمایشگری، دراماتراپی، سایکودراما یا نمایش درمانی شناخته میشود.
*دراماتراپیست و عضو رسمی انستیتو هنر درمانی پاریس