به گزارش سینمایی نیوز و به نقل از روابط عمومی مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی، محمداحسان مفیدی کیا: وقتی که قرار شد پای کاشفان نفت به رودخانهی میسیسیپی باز شود و به حفاری بپردازند، ساکنان بومی منطقه، از قبیلهی «کاجون»، نگران شدند که مبادا استخراج این مادهی بد بو، طبیعت رودخانه و ساکنانش را از بین ببرد، شرکت اویل استاندارد نیوجرسی هم که این را فهمید بر آن شد تا با ساخت یک فیلم مستند، به نوعی خاطر بومیان را جمع کند که خطر خاصی رخ نخواهد داد. برای همین سراغ رابرت فلاهرتی رفت و از او خواست تا «داستان لوئیزیانا» را بسازد. فلاهرتی هم پذیرفت و البته شرط کرد که دستش در پرداختن به موضوع باز باشد.
داستان لوئیزیانا هم مثل دیگر فیلمهای فلاهرتی مستند محض نبود و کمی چاشنی تخیل را در خود میدید، نوجوانی که سوژهی اصلی فیلم بود و پدر و مادرش از اقوام محلی بودند، اما در واقع ارتباط خانوادگی نداشتند. این نشان میداد فلاهرتی این بار پا را کمی دورتر از مرزهای مستند گذاشته است، با این وجود هنوز این اثر در فهرست آثار کلاسیک سینمای مستند قرار دارد و در همان سالی که تولید شد هم مورد توجه منتقدین قرار گرفت و توانست نامزد اسکار بهترین متن شود و البته موسیقی جذابش، جایزه معتبر پولیتزر را برد، رخدادی که تا سال 2021 برای یک موسیقی فیلم بیسابقه ماند.
در این مستند، دو نیرو کاملاً قابل تشخیص است، از یک سو طبیعت و سوی دیگر دکلهای حفاری و یک نوجوان بومی، حلقهی وصل این دو است. شاید در قضاوت اول این را یک مستند تبلیغاتی و توجیهی از جانب سرمایهگذار برای فعالیتهای اکتشافیاش بدانیم اما فلاهرتی چنین فیلمی نساخت، حداکثر لطف او به شرکت حفاری این بود که این پیام را به مردم بومی مخابره کند، «نترسید! طبیعت بکر در امان است.»
در آن دوره از سینمای مستند، سرمایهگذاری روی فیلمها توسط شرکتهای صنعتی بزرگ نظیر شل، سیتروئن و دیگران یک امر مرسوم بود، نانوک شمال و سفر زرد را هم پول همین شرکتها راه انداخت و کم کم این به یک رویه در بین سینماگران تبدیل شد که غولهای صنعتی و تجاری را برای حمایت از یک اثر فرهنگی مجاب کنند، این موج چنان شدت گرفت که پس از جنگ جهانی شمار این قبیل مستندها، هرچند کوتاته بوده باشند، به 4000 عنوان در سال رسید.
اما این اقبال دیری نپایید، چرا که با شروع جنگ سرد و تشکیل سازوکارهای سانسور و مراقبت، یک حرکت سرکوبگر برای سنجش وفاداری و پاکسازی در هر دو جهت جنگ براه افتاد. در آمریکا سناتور جوزف مک کارتی سر دستهی این موج بود و به واسطهی لیست سیاهی که نوع نگاه او باعث آن شد بسیاری به بهانهی طرفداری از کمونیسم به زندان افتادند و بازار تولید فیلم مستند از رونق افتاد.
هرچند جریان مککارتیسم در دهه 50 قرن گذشته در آمریکا، یکی از سیاهترین دورانها در هالیوود بود، ولی باعث نشد که صدای مستندسازها خاموش شود، مجموعه مستند تلویزیونی «اکنون ببین» به ویژه اپیزودی با عنوان «گزارشی دربارهی سناتور مک کارتی» یک جریان تقابلی از سوی سینماگران در برابر سرکوب حاکمیت بود و همین هم باعث بی اعتبار شدن سناتور مک کارتی و شاید مرگ زودهنگامش شد.
در نهایت این زور حکومت بود که چربید و آن مجموعه مستند تا سال 1958 بیشتر دوام نیاورد و تحت فشارها تولیدش متوقف شد. پس از چندی، سختگیریها باعث شد که مستندها محافظهکارانهتر شود و مستندسازها کم خطرتر و طبعاً مخاطبان هم رغبتشان را به دیدن چنین مستندهایی از دست دادند.
ادامه دارد …
منبع: روزنامه ایران