به گزارش سینمایی نیوز و به نقل از ارتباطات و اطلاع رسانی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، محمداحسان مفیدی: مینا، گلمحمد و پسرشان یک خانواده کوچک عشایری هستند که کارشان دامداری است. مینا که یک بار به شهر رفته و با یک گروه فیلمسازی برای مدت محدودی کار کرده، سودای گریمور شدن دارد. او قصد میکند که به دانشگاه برود و رشتهی چهرهپردازی بخواند. گل محمد وقتی به خواستگاری مینا رفته، به او قول میدهد که مانع درس خواندنش نشود، ولی الان که قصد جدی مینا را میبیند با آن مخالفت میکند و با تحکمی مردانه مانع مینا میشود.
داستان مستند بلند «چهرهپرداز» داستان تلاش میناست در مواجهه با شوهر، مادرشوهرش و دیگران برای اینکه به خواستهاش برسد. او در این بین حاضر است از همه چیز بگذرد، حتی از شوهرش … چه اینکه خودش برای گلمحمد آستین بالا میزند و در پی تهدید او به اینکه اگر تو به دانشگاه بروی من زن دیگری خواهم گرفت، برای او خواستگاری هم میرود.
تنشهایی که در ابتدا شوخی به نظر میآیند، کم کم رنگ جدیتری به خود میگیرند و دعوای زن و شوهر آنقدر جدی میشود که به درگیری فیزیکی و حتی مداخلهی عوامل پشت دوربین منجر میشود.
جدای از اینکه من مخاطب نسبت به کل ماجرا و واقعی بودن مجادلات و مناسبات مظنونم، سادگی و روانی اتفاقات و سماجت مینا و سرسختی گل محمد، در قابهای زیبای زندگی عشایری و دامداری آنقدر جذابیت دارد که بخواهم ببینم آخر داستان چه میشود.
جعفر نجفی درکنار خرده درگیریهای زن و شوهری به نمایاندن زندگی سخت و شیرین کوچروی دامداران جنوب غرب ایران پرداخته و توانسته کشش بین تجددخواهی و پایبندی به سنتها را خوب نشان دهد. یک دو راهی قدیمی که در نمای پایانی تیتراژ را در خود جای میدهد.