هرگز فکرش را نمیکردم باید بهبهانه مرگ محسن جعفریراد، همکار منتقد و روزنامهنگارم که حالا چندسالی بود که مستندساز شده بود، به این زودیها یادداشتی بنویسم.
آخرین پیامی که از او در صفحه مجازیام ثبت شده، پیام تبریک سالنو بود و هرگز گمان نمیکردم سال به پایان نرسیده، زندگی او به پایان برسد. دوسال پیش که دبیر سایت سینمای گروه هنر و تجربه بودم، محسن نخستین فیلماش بهاسم «رنج زیر پوست» را اکران کرده بود و من تمام تلاشم را کردم تا درباره این مستند، پوششرسانهای داشته باشم. از خبر گرفته تا نقد، یادداشت و مصاحبه درباره این مستند.
این لزوما از سر رفاقت و همکاری نبود، بلکه میخواستم از عذابوجدان خود بکاهم. پیش از این با محسن سر مطلبی در ماهنامه هنر و تجربه، بگو مگوی لفظی کرده بودیم. او کمی رفتار پرخاشگرانه داشت و همین باعث دلخوری من از او بود. وقتی که مرا برای تماشای مستندش به خانه هنرمندان دعوت کرد و به تماشای آن نشستم، دچار غمی مضاعف شدم. هم از تراژیک بودن مستندی که درباره زندگی خانوادگی خودش بود و رنجهایی که به دلایل شرایط زندگیاش از کودکی به دلیل رفتارهای پدرش و مظلومیت مادرش کشیده بود، هم اینکه تازه فهمیدم تندخویی او ناشی از بار سنگین رنجی بود که بهدلیل شرایط زندگیاش همواره بر دوش میکشید.
بهویژه رنج مادرش که زندگیاش یک تراژدی تمامعیار بود. جعفریراد با این حال تلاش کرد تا علائقاش را به سینما پی بگیرد. او متولد سال ۱۳۶۵ و اهل رودسر در استان گیلان، کارشناسی ارشد سینما و فارغالتحصیل کارشناسی معماری بود که سالها در نشریات و مجلات معتبر سینمایی قلم زد. عمده فعالیت او در مجله فیلم امروز انجام شد. جعفریراد، فیلمسازی را از سال ۸۷ و از انجمن سینمای جوان لاهیجان آغاز کرد.
او همزمان بهعنوان خبرنگار، روزنامهنگار و منتقد در رشتههای جامعهشناسی، سینما و ادبیات فعالیت داشت. همکاری با بیش از ۲۰نشریه عمومی و تخصصی ازجمله همشهری، شرق، اعتماد، جامجم، فرهیختگان، گیلان امروز، همدلی، نوآوران، صبا، سینما و ماهنامهها و هفتهنامههای تخصصی مانند فیلم، تجربه، چلچراغ و… ازجمله این فعالیتهاست. او از سال ۱۳۸۷ ساخت فیلمهای کوتاه داستانی و مستند را آغاز کرد و با انجمن سینمای جوانان ایران دفاتر لاهیجان، رشت، چالوس، مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و خانه مستند همکاری داشت. ساخت مستندهای «رنج زیر پوست» و «سایههای سبز» از مجموعه مستند «یکی از ما» و فیلم کوتاه داستانی «فقط مه واقعی است»، بهتهیهکنندگی رامبد جوان از دیگر فعالیتهای او بهشمار میرود. جعفریراد همچنین به تدریس سینما در دانشکدهها، موسسههای خصوصی و انجمن سینمای جوانان ایران نیز میپرداخت. مرگ مادرش در چند سال پیش، رنج مضاعفی را بر محسن تحمیل کرد و او آنچنان بیقرار بود که انگار نتوانست این غم را تاب بیاورد.
البته رنج روزگار و مصائبی ازجمله بیکاری و اوضاع معیشتی هم موجب شد تا همه عوامل دستبهدست هم بدهند تا او درنهایت نتواند این زندگی دردناک و تراژیک را تاب بیاورد. بهنظر میرسد، اوضاع ملتهب و بحرانی این سهماه اخیر هم رنجهای زیر پوست، ذهن و روح او را باردیگر به خودآگاهش احضار میکرد و همه این عوامل، شرایطی را بهوجود آورد تا او به زندگی خودش پایان بدهد. گویی پایان تلخ را بر یک تلخی بیپایان ترجیح داد و البته تمام همکاران و دوستانش را در شوک این تصمیم گذاشت.
محسن جعفریراد درباره مستند«رنج زیر پوست» گفته بود: «سعی کردم فیلمی بسازم که بتوان از زوایای مختلفی درباره آن صحبت کرد. «رنج زیر پوست»، بههیچعنوان فیلم شخصی و خانوادگی نیست، بلکه فیلمی است که قابلیت تعمیم دارد. خوشبختانه در دو دهه اخیر، حضور زنان در میادین اجتماعی، دانشگاهی و… پررنگ است و در دهههای پیش از این بهخصوص در شهرهای کوچک و روستاها، زنان در این عرصهها ورودی نداشتند. در تاریخ این سرزمین همیشه یک دیکتاتوری مردسالارانه در خانوادههای ایرانی و در خانوادههای سنتی بهشکل پررنگتری وجود داشته که هنوز هم این نگاه ادامه دارد.
در نگاه مردسالارانه، هویت بخشیدن، استقلال بخشیدن و حق انتخاب دادن به زنان، عملا منتفی است. در فیلم در قالب مصاحبهها و دیالوگها میبینیم که مرد حتی اجازه حرفزدن هم به دختر نمیدهد. این نوع نگاه هنوز در شهرهای کوچک و روستاها جریان دارد.
«رنج زیر پوست» را دقیقا در حمایت زنان و دختران و در کل حقوقانسانی هر شخصی ساختهام.» حالا اما خود او روایت همان رنجی شد که زیر پوستاش میلولید. یادش گرامی.