محمدرضا دلیر*- نگاه رایج به سینمای وحشت در ادبیات سینمایی، با آن به عنوان پدیده ای نه چندان جدی برخورد می کند؛ گاه حتی با رویکردی تحقیر آمیز!
اما نگاهی ظاهرا ملاطفت آمیز نیز به این ژانر وجود دارد که در واقع با تفقدی بنده نوازانه همراه است و بیشتر به نوعی استدلال تراشی شرمگینانه برای توجیه (لذتی گناهکارانه) می ماند با استفاده از همان آموزه گول زننده مورد اشاره بعنوان سنگ بنا. به عبارت دیگر، با اتکا بر محتمل و منطقی شمردن دوگانگی میان ارزش هنری و جذابیت که به پوچی اش اشاره کردم: جذابیت بهترین فرآوردههای این ژانر به زغم بی بهره بودنشان از ارزش های هنری و تاریخ سینما!
به عبارت دیگر: (ما این فیلم را صرفا برای سرگرمی میبینیم و البته واقفیم که به لحاظ هنری نمی توان آن ها را حتی سر سوزنی جدی گرفت) بنده بعنوان طرفدار ژانر وحشت، این توجیه تراشی را حتی بیش از نفی و تحقیر مطلق ژانر وحشت باعث خشم و بیزاری ام می شود!
این مقاله تلاشی است برای اثبات ارزشهای گوناگون ژانر وحشت؛ ازجمله به لحاظ هنری و تاریخ سینمایی و نیز تاریخی … و حتی از این لحاظ، ضرورت قائل شدن جایگاهی متمایز برای آن بین همه ژانرها. بنظرم ژانر وحشت ازجنبه های تاریخی، اجتماعی،سیاسی و فلسفی جایگاهی یگانه در میان ژانرهای سینمایی دارد.
تداوم تولید فیلم های وحشت و بخصوص وفادار ماندن بسیاری از کارگردانان ترسناک ساز به ژانر محبوبشان با در نظر گرفتن بی مهری همیشگی آکادمی اسکار و جشنواره های فیلم و اغلب منتقدان به این ژانر شایسته تحسین است. پرونده آکادمی علوم و هنرهای سینمایی(اسکار) در زمینه بی مهری به ژانر وحشت بیش از حد قطور و سیاه است.
به راستی باور نکردنی است که در تاریخ تقریبا ۹۰ ساله جایزه های اسکار تنها فیلم ژانر وحشت که موفق به دریافت اسکار برترین فیلم شده در واقع فیلم ترسناک به مفهوم واقعی کلمه نیست؛ سکوت بره های جاناتان دمی که بیشتر باید آن را تریلر تلقی کرد. به عبارت دیگر تاکنون هیچ فیلم واقعا ترسناکی این اسکار را دریافت نکرده و حتی نامزدی آن هم موهبتی است که فقط یک فیلم ترسناک از آن بهره مند شده : جن گیر و یلیام فریدکین.
حتی تصور بی اعتنایی و یا کم اعتنایی آکادمی به فیلم هایی از این قبیل باورنکردنی است: تلألو، روانی، هالووین، طالع نحس، شب مردگان زنده، ۲۸ روز بعد و… اغلب این فیلمها حتی نامزد یک اسکار هم نشده اند و اگر هم شده اند در رشته ای فرعی بوده. واقعیت غم انگیز توامان بامزه ای نست که اغلب فیلمهایی که باعنوان فیلم ترسناک در حد نامزدی اسکار هم که شده مورد توجه آکادمی قرار گرفته اند، اساسا بانگاهی سختگیرانه تر فیلم ترسناک به حساب نمی آیند! از جمله همان سکوت بره ها و نیز روانی، بیگانه ها.
فیلمی مثل حس ششم شامالان به زغم نامزدی شش اسکار هیچ یک را دریافت نکرد، فیلم درخشان و یگانه دراکولای برام استوار کوپولا در چهار رشته صرفا فنی و فرعی نامزد شد و سه تا از آنها را گرفت ولی چه چیزهای: طراحی لباس، آرایش و تدوین افکت های صوتی! حتی فیلم فراموش نشدنی جن گیر که نامزد ده اسکار شده بود درنهایت فقط در دو رشته فیلم نامه اقتباسی و صدا جایزه گرفت!
نمی دانم از بدحادثه است یا شاید بداقبالی ژانر وحشت که با تعبیرهای خصمانه و دیدگاههای غیر منصفانه همراه بوده است. به عنوان یک نمونه شاخص، یکی از شناخته شده ترین آثار مرجع در این زمینه را که کتاب معروف رابین وود با عنوان کابوس آمریکایی: مقاله هایی درباره فیلم ترسناک است درنظر بگیرید. نظریه هایی که وود در این اثر ارائه داده اقرار معلوم در ادبیات سینمایی کشور ما به شدت طرفدار دارد و حتی فراتر از آن، به مثابه اصولی بدیهی و بی برو برگرد به آنها نگاه می شود.
از جمله تعابیری همچون (تهدید وضعیت عادی توسط هیولا ) که رابین وود به عنوان فرمول کلی سینمای وحشت عرضه کرده، با این ادعا که این فرمول به طرز معجزه آسایی با وجود کاستی های آشکارش کل دامنه فیلم های ترسناک را با تمام ترس های جور واجورشان پوشش می دهد. اما باید گفت بنظر من این فرمول، برخلاف ادعای وود، صرفا در مورد طیف محدودی از فیلم های ترسناک صدق می کند.
مسلما فیلم های ترسناک همیشه حول محور (تهدید وضعیت عادی) شکل نمی گیرند و قطعا همیشه هم پای هیولایی درمیان نیست!نگاه دیالکتیکی وود به تقابل میان وضعیت عادی و ظهور هیولا را می توان در دیدگاه مارکسیستی اش جستجو کرد.
خلاصه اینکه محبوبیت داستان های ترسناک بیش از همه در ظرفیت خاص آن ها برای لمس کهن الگوهای اساسی یا انگاره های ابتدایی در ناهوشیاری جمعی انسان ها ریشه دارد. به همین دلیل است که سینمای وحشت یکی از اولین ژانرهای تثبیت شده سینما بود و یکی از معدود ژانرهایی که هرگز تماشاگران به آن بی علاقه نشده اند و مسلما نخواهند شد.
*(پژوهشگر و منتقد سینما )