محمدرضا دلیر*- در لابهلای زیرژانرهای دلهره شاید هیچکدام بهاندازهی افسانههای محلی از همان ابتدا مخاطب را وارد اضطراب ترس نکنند. افسانههای محلی همانهایی هستند که تکتک ما از کودکی در معرض آنها قرار داشتهایم و همین باعث شده آثاری بر اساس این ساختار روایی ما را پیش از وقوع رخدادهای فیلم به درون اضطرابی نوستالژیگونه ببرند.
داستان جدید آقای «جئونگ یونگ-کی» که تقریباً در کارنامهی هنری او بیسابقه است مخاطب را به درون یک ایستگاه در شهر سئول میبرد. این کارگردان کرهای در طول دوران حرفهای خود حول روایتهای اکشن – کمدی یا ملودرام فعالیت کرده است و همین باعث میشود زمانی که در برابر اثر او قرار بگیریم تازگی و طراوت را درون داستان حس کنیم.
افتتاحیهی فیلم همان تلنگری را که انتظار داریم به ما میزند؛ پسری جوان در ایستگاهی با نام «اکسو» منتظر رسیدن قطار است. در حین انتظار با زنی لنگلنگان مواجه میشود که سر خود را به ستون میزند و همین امر باعث ترس او میشود. سپس دوربین روی چهرهی این جوان و تلفن همراهاش که توسط آن عکس این زن جوان را به اشتراک گذاشته بسته میشود و با برش بعدی دیگر خبری از این زن نیست. مرد جوان از میان درهای محافظ به ریل نگاهی میاندازد که بهیکباره در بسته شده و از نمای پشتی بدن بدون سر او مخاطب را به درون روایت و رخدادهای یک ماه قبل از این حادثه میبرد؛ جایی که خبرنگاری جوان با نام «نا یونگ» در تلاش است برای سایت خبری خود مقالهای جنجالی را تهیه کند و هر بار با شکست مواجه میشود.
آقای جئونگ از همان ۱۰ دقیقهی ابتدایی نهایت بهره را میبرد و مخاطب را درگیر روایت میکند. شاید اگر پلات را پس از پایان فیلم از سر بگذرانیم با اثری مواجه شویم که نمونههای آن را در سینمای دلهره شاهد بودهایم، اما بیشتر آنها آثار صرفاً آنتولوژیای بودهاند که در داستانهایی ۱۰ تا ۱۵ دقیقهای شروع و میانه و اختتامیه را در اختیار مخاطب قرار دادهاند. اما در اینجا با اثری مواجه هستیم که کارگردان شخصیتهایاش را در کمال آرامش پرداخت میکند، روح افسانههای محلی و شکل گرفتن یکی از آنها را به درون روایت میدمد و در نهایت استفادههای اقتصادی او از جامپاسکر و بازی با نور و تاریکی دلهره را کلید میزند.
این روایت صرفاً قرار نیست مخاطب را درون یکی از افسانههای محلی در باب یک مکان مشخص قرار دهد، بلکه خودش آن را میسازد و از این طریق مخاطب درگیر داستان میشود. روایت او حول ایستگاهی معمولی در یک شهر شکل میگیرد، خبرنگاری نسبت به چند اتفاق در آنجا مشکوک میشود، داستانی را وایرال میکند و سپس روند رخدادها بر اساس این حساسیتها شکل میگیرند.
در این فیلم ۸۰ دقیقهای درک درست کارگردان از موقعیتهایی را میبینیم که در جای درست باعث ایجاد دلهرهی مد نظر مخاطب میشود. شاید اگر شمنیسم موجود در اثر اینقدر به حاشیه برده نمیشد و کارگردان میتوانست از آن به موازات داستان نا-یونگ در باب حادثهی ایستگاه اکسو بهره ببرد، اکنون با یکی از دلهرههای کامل شهری مواجه بودیم که مخاطب را از دل فرنچایزی چون «حلقه» به درون داستانی مجزا میبرد.
* منتقد سینما