محمدرضا دلیر- «برایان» بعد از چندین سال دوری به خانه بازمیگردد و چهرهی خسته و آرام مادر، «آیلین»، را شاداب و زنده میکند. هیچکس بهمانند مادر از دیدن برایان خوشحال نیست، نه پدرش و نه خواهرش، «ارین». هیچکس نمیداند چه شده که برایان از استرالیا بار دیگر به ایرلند و این دهکدهی کوچک بازگشته است. تعجب و البته خوشحالی بیشتر آنجا برای خانواده بهویژه مادر رخ میدهد که برایان از قصد ماندن خود و سروسامان دادن به کسب و کار پدر و مادرش که پرورش صدف است میگوید. اما یک شب و با یک اتفاق همهچیز به گونهای دیگر رقم میخورد.
«آنا رز هولمر» و «سااِلا داویس» دو زن جوان کارگردان در اولین تجربهی فیلمسازی جدی خود در سال ۲۰۲۲ دست بر روایتی گذاشتهاند که امروزه بیش از هر زمانی از آن صحبت به میان است و شبکههای اجتماعی و البته پیشرفت فرهنگ و علم باعث شده کسانی که در مواجهه با این گونه اتفاقات تلخ قرار میگیرند با شجاعت بیشتری بایستند و از ظلمی که به آنها شده و تجاوزی که به آنها رخ داده سخن بگویند. این دو کارگردان جوان میخواهند دربارهی تجاوز به یک زن جوان حرف بزنند و روایتی نو را تصویر کنند. روایت آنها از آن جهت نو است که مانند بسیاری دیگر از فیلمهای ساخته شده تا کنون نه میخواهند از زاویه دید قربانی تجاوز باشد و نه از زاویه دید کسی که این عمل وحشتناک را انجام داده است، بلکه آنها میخواهند از زاویه دید اطرافیان و کسانی که این اتفاق را دیدهاند و به هر دلیلی سکوت کردهاند سخن بگویند. آیلین به عنوان مادر کسی که تجاوز را انجام داده در بطن روایت این دو کارگردان قرار گرفته است.
کارگردانان تازهکار روایت خود را با مرگ پسر جوانی که در دریا کار میکند اما شناکردن بلد نیست آغاز میکنند. اتفاقی که بهنظر میرسد در این ناحیه بسیار مرسوم است، اما حتی تکرر رخ دادن این اتفاقات باعث نشده این مردان بیاموزند که یاد گرفتن شنا میتواند جان آنها را نجات دهد. در ادامه با ورود برایان مخاطب بیشتر با رابطهی مادر و پسر همراه میشود و در این میان جسته و گریخته از رابطهاش با پدر و حتی سارا داستانهایی گفته میشود. تا دقیقهی ۴۳ همهچیز به نظر میرسد خوب پیش میرود، اگرچه در همین دقایق هم به ارین توجه چندانی نشده و تصاویر هرگز به صورت کامل او را نشان نمیدهند. درواقع پرداخت این شخصیت و دلیل وجودش در این روایت تا همینجا هم ناقص و بیهدف است.
نقطه عطف داستان و شبی که تجاوز رخ میدهد در دقیقهی ۴۳ است و روایت از این زمان مسیر دیگری را پیش میگیرد. مسیری که هر چه جلوتر میرود مبهمتر و آشفتهتر است. اینکه چرا مادر به دروغ حضور فرزند را در آن شب در کنار خود اعلام میکند با توجه به عشق و علاقهی آیلین شاید پذیرفتنی باشد، اما دلیل شک کردناش به پسر بدون داشتن پیشینه اتفاقی غیرمعقول است. یعنی برایان باید چیزی در گذشته داشته باشد که مادر این چنین به سرعت به فرزند خود، بدون اینکه حتی کلامی با او حرف بزند، شک کند یا حتی خواهر و پدرش از همان ابتدا برایان را مقصر بدانند. کارگردانان جوان نتوانستهاند این دلیل محکم را در مسیر روایت قرار دهند و مخاطب را مجاب به پذیرش تغییر احوالات شخصیتهای خود کنند. شخصیت سارا هم پرداخت درستی ندارد و دلیل اینکه او علیرغم صحبتهایی که میکند و صدای زیبایی که دارد چرا باید با مردی زندگی کند که مدام او را آزار و اذیت میکند.
این دو کارگردان جوان اما در استفاده از دوربین و گرفتن قابهایی حسابشده و گویا نشان میدهند که درسهای سینمایی خود را بهخوبی آموختهاند و در آینده با همین نگاه و البته دقت بیشتر در انتخاب روایتهای خود میتوانند فیلمسازانی اثرگذار معرفی شوند. آنها بازیگران بسیار خوبی را هم برای روایت خود برگزیدهاند که بسیاری از کاستیهای شخصیتپردازیهایاشان را پوشاندهاند. «امیلی واتسون» یکی از بهترین بازیگرانی است که میتواند در سکوت و با چهرهاش حرف بزند، «اشلینگ فرنچوری» و «پال مسکال» هم بازیگران جوانی هستند که بازی با چهره را به خوبی میدانند و میتوانند کار کارگردان را راحتتر کنند