به گزارش سینمایی نیوز و به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، پس از نمایش فیلم نیز نشست نقد و بررسی آن با حضور محمدحسین میربابا (پژوهشگر سینما و فلسفه) با عنوان «هراس از دیگری» برگزار شد. اجرای این برنامه برعهده کیوان کثیریان، مدیر سینماتک خانه هنرمندان ایران بود.
محمدحسین میربابا صحبتهای خود در این نشست را اینطور آغاز کرد: عنوان بحث این جلسه را «هراس از دیگری» گذاشتیم. زیرا یکی از مقولاتی که در این برنامه به آن میپردازیم، مسئله و مفهوم دیگری است. برای ورود به این موضوع، از یک مفهوم فلسفی سیاسی دیگر استفاده میکنیم که با عنوان «وضعِ طبیعی» شناخته میشود. علاوه بر این، به مصداق اساسی که فیلم در عنوان خود دارد؛ یعنی جانوران یا هیولاها میپردازیم که به نوعی به مرز میان انسان و حیوان ارتباط پیدا میکند.
او افزود: مفهوم وضع طبیعی در تاریخ فلسفه بسیار پردامنه و گسترده است. به طوری که از ارسطو آغاز شده و با جهان مسیحی پیش میآید و در ادامه با آرای هابز (فیلسوف انگلیسی) و در امتداد آن میتوانیم در نظریه قراردادهای اجتماعی روسو نیز ببینیم که همین مفهوم وضعیت طبیعی را دستمایه قرار میدهد. در این جلسه تلاش میکنیم که بگوییم فیلم کجا در ارتباط با وضعیت طبیعی صحبت میکند.
این پژوهشگر سینمایی در ادامه صحبتهایش بیان کرد: همه آرایی که پیرامون وضع طبیعی در تاریخ فلسفه مطرح شده، اساسا در پیوند با دولت شکل گرفته است. به طور کل نیز وضع طبیعی در پیوند و نسبت دولت تعریف میشود. کما اینکه ارسطو به عنوان پیشگام وضع چنین مفهومی، دولت را مکانیزم طبیعی زندگی فردی و اجتماعی انسان میداند؛ به همین خاطر دولت را ساختاری نمیداند که در برابر وضعیت طبیعی بایستد. ما امتداد نظریه ارسطو را در مسیحیت میبینیم اما در دیدگاه هابز این مفهوم سر و شکل دیگری پیدا میکند و اتفاقا نقطهای که فیلم ایستاده و درباره آن صحبت میکند، وضع طبیعی از دیدگاه فلسفی هابز است و نشان میدهد که اگر ما از وضع طبیعی به سمت وضع اجتماعی و مدنی حرکت نکنیم، چگونه از یک انسان، یک جانور یا حیوان ساخته میشود.
میربابا در ادامه صحبتهایش گفت: وضع طبیعی از نظر هابز آن مرحله از زندگی انسانهاست که در آن دولت و حکومت وجود ندارد. به طوری که هابز میگوید: «این جنگ همه علیه همه است.» در واقع ما در یک وضعیت طبیعی شاهد این جنگ هستیم. به همین خاطر دولت اتفاقا یک برساخت بیرونی خارج از طبیعت انسان است که باید شکل بگیرد تا بتواند قلمرو و امنیت را به وجود بیاورد و قانون را حاکم کند؛ زیرا به این صورت میتواند مانع جنگ همه علیه همه شود که چیزی جز به خطر انداختن بقای انسان را به همراه ندارد. اگر چرخشی داشته باشیم به آنچه که پیرامون تعریف ما از مرز میان حیوان و انسان مشخص میشود؛ مفهومی دراز دامن را شامل شده که قدمتی به اندازه تاریخ فلسفه دارد.
او ادامه داد: ارسطو انسان را حیوان ناطق یا اساسا حیوان سیاسی میداند و نیچه نیز در آرای خود حیات انسان را در امتداد حیات حیوان معرفی کرده و حتی در بخشهایی به دنبال اصالت بخشیدن به حیات حیوان است. رویکردی که فیلم اتخاذ و انتخاب میکند، به ما نشان میدهد که چطور وضع طبیعی را در موقعیت فلسفه هابز دنبال کنیم؛ این وضعیت به ما میگوید که چگونه از انسان به واسطه تمایلات و غرایز و حس منفعتطلبیاش میتواند جانوری بسازد که حتی در صدد نابودی دیگری بر بیاید. کما اینکه مصداق اساسی آن را در دو برادر فیلم و اینکه چطور در برابر آنتونی شورش میکنند، میبینیم.
این منتقد سینما در ادامه صحبتهایش عنوان کرد: آنچه که اساسا در ارتباط با وضع طبیعی از نگاه هابز میبینیم؛ این است که هابز انسان را دارای حقی میداند که براساس آن دارای آزادی و اختیار است و هر انسانی میتواند از آن برخوردار باشد تا به میل و اراده خود قدرت را برای حفظ طبیعت و زندگی خود به کار گیرد. به دنباله آن هر کاری که میکند، مورد داوری عقل و منطق شخصی خودش قرار میگیرد. اینجا با ورود نهادی چون دولت و حاکمیت و در واقع تفویض شر همگانی به یک نهاد و موقعیت یعنی حاکم، ما درصدد کنترل آن شر نهادینه شده در درون خود انسان هستیم. آن شر اساسا شری است که اگر نظارت یک دولت و حاکمیت بر آن صورت نپذیرد، میتواند بهشدت دامنگیر شده و منتج به خطرانداختن نوع بشر و انسان شود.
میربابا در ادامه صحبتهایش گفت: فیلم اساسا در آغاز، مانیفست خود را ارائه میدهد؛ در واقع مقدمهای در فیلم وجود دارد که قرار است خارج از داستان روایت شود و این تمام آن جهان مفهومی که فیلمساز مد نظر دارد را به ما ارائه میدهد. این مقدمه نمایی از به بند کشیدن اسبی یاغی و سرکش توسط دو گلهدار است و بسیار مهم به شمار میآید. زیرا ما مشابه آن را در صحنهای کلیدی از فیلم که سکانس کشته شدن آنتونی است، میبینیم؛ به نوعی انگار همان صحنه ابتدایی فیلم در اینجا نیز بازنمایی میشود و ردی را به ما نشان میدهد.
او افزود: عنوان فیلم جانوران است؛ اساسا باید ببینیم مقصود از جانوران چه کسانی یا چه اشخاصی هستند؟ برداشت اولیه که میتوان از فیلم داشت، باتوجه به خوی و خصلتی که در دو روستایی (دو برادر) اثر نیز دیده میشود، میتوان آنها را به عنوان جانوران معرفی کرد؛ زیرا حتی وقتی صحنه قتل آنتونی توسط آنها را میبینیم، دچار شک نمیشویم. چون از ابتدا کدهای اساسی را میبینیم که آنها را در مقام موجوداتی با وحشیگری غریزی به ما نشان داده است. در واقع تقابل آنتونی با آن دو از ابتدا با ترسی همراه است و او همواره از اینکه به دست آنها نابود شود، ترس داشته. کما اینکه در طول فیلم آنتونی به این موضوع که آنها قصد کشتنش را دارند اشاره میکند. اما آیا اساسا جانوران در این فیلم، دقیقا همین دو برادر هستند؟
این پژوهشگر سینما در ادامه بیان کرد: داستان فیلم مربوط به آنتونی است که در مسیری گم شده و خوابش میبرد؛ او وقتی بیدار میشود، خود را در روستایی دیده و عاشق آنجا میشود و میخواهد در آنجا بماند و باتوجه به تخصصی که در کشاورزی و احتمالا تکنولوژی روز کشاورزی دارد، تصمیم میگیرد، براساس بافت و اقلیم آن روستا، یک بیزینسی راه بیاندازد که هم برای خودش منفعت مالی داشته باشد و هم روستا را تکان دهد و آن را تبدیل به منطقهای گردشگر پذیر کند. اما اساسا در فیلم از همان ابتدا با جمعیتی از روستاییان کاملا منفعل نسبت به هر اتفاقی طرف هستیم که در صحنه ابتدایی از کافه متوجه میشویم جلوداری به نام خوآن دارند که از او تبعیت نمیکنند اما تنها اکتهای احتمالی در خود روستا را ما از جانب خوآن میبینیم.
میربابا در ادامه صحبتهایش گفت: در این انفعال کاملی که در مردم روستا میبینیم، اتفاقا یک وضعیت طبیعی روسویی را نیز شاهدیم؛ زیرا روسو معتقد است که انسان وحشی نجیب است و اعتقاد دارد در یک وضعیت طبیعی، انسانها کاملا خوش و خرم در کنار هم زندگی در صلح دارند؛ مانند اتفاقی که ما در حیوانات نیز میبینیم. اما به واسطه اینکه انسان یک حیوان اجتماعی است، هیچوقت در وضعیت طبیعی باقی نمیماند و وارد وضعیت اجتماعی و مدنی میشود و به سمت قرارداد اجتماعی میرود. بنابراین نهادی که شما میتوانید براساس آن، قرارداد اجتماعی خود را به یک امر ایجابی تبدیل کنید، دولت و حکومت است. نماد دولت و حکومت در فیلم نیز پلیس است و ما منفعلترین پلیسها را در این فیلم مشاهده میکنیم.
او افزود: میخواهم بگویم حتی در نوع نگاه ما به وضعیت طبیعی هم ما هر دو نوع این موقعیت را در این روستا میبینیم. ما در فیلم شاهد نزاع و درگیری بین یک نفر با دو نفر دیگر هستیم. اما این تنها لایه سطحی ماجراست. در واکاوی عمق ماجرا، این نزاع اتفاقا از یک نزاع فردی به شدت فراتر میرود و اساسا به نزاع در دل یک جهان تبدیل میشود. اینجاست که پایه این جنس مفاهیم به میان میآید. همانطور که گفتم ما هم وضعیت طبیعی را میبینیم که در انفعال کامل آن روستا دیده میشود، هم وضعیت طبیعی هابزی را میبینیم که به واسطه یک نهاد یا دولت کاملا منفعل و عدم مداخله آن برای حفظ امنیت و جان دیگری، از دو نفر که مایههای شرارت هم درون آنها هست، جانورانی که حتی قصد جان طرف را کنند و به نتیجه هم برسند، ایجاد شود و در نهایت موفق هم شوند.
این پژوهشگر سینما در ادامه عنوان کرد: مدتها بعد از اینکه فرد را کشتند، باز هم با یک انفعال کامل از طرف دولت یا پلیس مواجهیم. به طوری که اصلا ردی از جنازه آنتونی پیدا نمیشود؛ مگر با تلاش همسرش که اینقدر به این کاوش ادامه میدهد تا اینکه بتواند ردی اساسی از جنازه همسرش پیدا و اثبات کند که همسرش به قتل رسیده است. اگر از ما بپرسند کیش این روستا چیست؟ احتمالا میگوییم مسیحیت اما هیچ نشانهای از مذهب در فیلم دیده نمیشود و این نکته جالب توجهی است. قطع کردن رد مذهب و مسیحیت در پیوند با همین وضعیت طبیعی چقدر در فیلم درست عمل کرده است. زیرا مسیحیت اساسا یک برداشتی از وضع طبیعی در همان منطق ارسطویی را ادامه میدهد و در ادامه، ردپای آن را در الهیات طبیعی خود دنبال میکند.
میربابا در ادامه صحبتهایش گفت: وضع طبیعی در مسیحیت کاملا در برابر وضع طبیعی در دستگاه فلسفی هابز قرار دارد، بهگونهای که ما در مسیحیت با چهار گزاره اساسی در ارتباط با وضعیت مواجهیم؛ اول اینکه صحبت از این میشود که چیزها بر اساس ذاتشان تعریف میشوند و حقوقشان نیز بر همین اساس تعیین میشود. یعنی اتفاقا این خود ذات انسان است که او را به سمت تشکیل دولت یا قدرت برتر (که در مسیحیت منظور قدرت الهی و نهاد دینی است) میبرد. اتفاقا در دل همین وضع طبیعی است که تایید میشود. یعنی وضع طبیعی مقدم بر وضع اجتماعی نیست، بلکه لازمه وضع اجتماعی در مسیحیت عنوان میشود. به همین خاطر قانون طبیعی امر پیشااجتماعی نیست؛ بلکه در بهترین جامعه ممکن تحقق پیدا میکند. یعنی زندگی سازگار با ذات انسان که در مسیحیت یا هر دین دیگری، این ذات به عنوان ذاتی الهی تعریف میشود.
او افزود: سوم اینکه تکالیف بر حق، تقدم دارند؛ یعنی ما به عنوان انسان تکلیفی داریم که از جانب خدا برای ما تعیین شده است و برای به سرانجام رساندن آن به این جهان آمدیم. در نهایت مرجعی که بتواند صلاحیت تعیین این تکلیف و راهبری جامعه را داشته باشد، مشخص است؛ در مسیحیت، کلیسا، شهریار و حکیم تعیینکننده صلاحیت مرجعیت هستند. برای اینکه جامعه بتواند در تحقق ذات خود حرکت کند. این کاملا مخالف نظریه هابز است. هابز وضع طبیعی را وضع پیشااجتماعی میداند و میگوید انسان وقتی وارد مرحله اجتماعی نشده در وضع طبیعی است. در واقع انسان با ورود به وضع اجتماعی یا قرارداد اجتماعی از این وضع طبیعی عبور میکند.
این پژوهشگر سینما در ادامه عنوان کرد: در فیلم نیز این مسئله دیده میشود؛ به طوری که به شکل همزمان گویی شما موقعیتی را دارید که در وضع طبیعی روسویی آن را میبینید که هنوز وارد قرارداد اجتماعی نشده است، ولی آن جامعه روستایی نیز در یک انفعال در حال زندگی در یک سرخوشی هستند و به همدیگر هیچ کاری ندارند. ولی خط و نیروی اصلی که جریان درام و منطق داستان را پیش میبرد، اتفاقا اساسا وضع طبیعی هابزی است. یعنی عدم وجود و حضور یک نهاد نظارتی و قانونی قوی یا عدم مداخله آن منجر به این میشود که انسانها بتوانند به آن وضعیت طبیعی خودشان بازگردند. از نظر فیلمساز مرز میان انسان و حیوان برخلاف نظر نیچهای، کاملا نقض میشود و او در مقام حیوانی است که بر اساس غریزه خود درصدد حذف دیگری بر میآید.
میربابا در ادامه صحبتهایش گفت: اساسا مرز میان انسان و حیوان بر مبنای تعریف ما از حقوق شهروندی مشخص میشود. در واقع مسئله حق، تعیین کننده این مرز است. جایی که ما از حقوق شهروندی خود فاصله بگیریم، ما در مرز حیوان قرار میگیریم، این نظریهای است که در امتداد نظریه هابزی میتوانیم ادامه آن را بگیریم و دنبالش کنیم. دیگری چگونه شکل میگیرد و ساخته میشود؟ و اصلا دیگری کیست؟! در درجه اول آنچه که فیلم به ما نشان میدهد، دیگری همان شخص یا کسی است که خارج از منافع، نگاه، اعتقاد و آنچه که من خواستارش هستم قرار میگیرد. بنابراین دیگری در اینجا به مثابه نیرویی است که در برابر نیروی من قرار میگیرد و در زیست یا منفعت من مداخله دارد.
او با بیان اینکه ما در فیلم «جانوران» با دو نوع دیگری مواجهیم، ادامه داد: آیا در منطقهای که فیلم نشان میدهد، ما شاهد حضور یک شخص و فرد در این منطقه هستیم که به عنوان دیگری وارد میشود؟ یا این یک فرایند و روند بوده که وارد این منطقه شده است؟ مفهوم دیگری در این فیلم مفهومی چندلایه و چرخشی و اتفاقا پینگپنگی است. شخصیت آنتونی همان آنتاگونیسم است و تضاد فیلم را ایجاد میکند و از همین رو این اسم برایش انتخاب شده است. او دیگری است که از طرف دو برادر مورد پذیرش قرار نگرفته؛ بنابراین حق شهروندی برایش در نظر گرفته نمیشود و همین موضوع میتواند او را در مقام حیوان ببرد. از این رو است که میگویم جانوران که عنوان فیلم بوده، فقط اطلاق مشخص به کسی که اکت غیرانسانی داشته ندارد؛ اتفاقا فیلم ما را در موقعیتی قرار میدهد که در هر چرخشی هر کاراکتری و حتی جهان خود فیلم میتواند در مقام جانوران قرار گیرد.
این پژوهشگر سینمایی در ادامه عنوان کرد: در این فیلم مفاهیم، لبه به لبه همدیگر حرکت کرده و در یکدیگر ادغام میشوند و مصداقهای خیلی متفاوتی پیدا میکنند. به عنوان مثال یکی از مفاهیمی که در این اثر میتوانیم آن را پیدا کنیم؛ مقاومت جهان کهنه در برابر جهان نو است. ما جهانی داریم که در یک روستا بوده و فعالیتها در آن سنتی است و در عین حال ما ورود یک تکنولوژی جدیدی توسط کشوری قدرتمند و توسعه یافته را میبینیم که به عنوان نیرویی جدید میخواهد این جهان کهنه را به تصرف خود درآورد.
میربابا در ادامه گفت: اولین کسی که در برابر این نیرو میایستد، آنتونی است؛ البته او مخالف مدرنیته نیست؛ او به دنبال درونی کردن امر مدرن در خود جهان زیستش است. به همین دلیل در تولیدات خود فوقالعاده علمی و دقیق است و سنجیده عمل میکند و معتقد است که اگر از علم روز استفاده کند میتواند موجب توسعه روستا شود. اما آن دو برادر روستایی به عنوان دو آدمی که فقط به دنبال ترک جهان کهنه خود هستند، چشم به سمت تکنولوژی جدیدی دارند که همانند هیولایی وارد این جهان میشود. پس اساسا هیولای اصلی در این فیلم خود این تکنولوژی آسیابهای بادی است؛ جانور اصلی در این فیلم مدرنیته تحمیلی است که در یک منطق سرمایهدارانه توسط یک کشور توسعه یافته، بافت زیست اجتماعی یک روستا را کاملا به هم میریزد و حداقل از دو نفر از مردم آن روستا میتواند جانور بسازد.
او در بخش دیگری از صحبتهایش بیان کرد: این فیلم من را یاد رمان دُنکیشوت انداخت که اولین رمان مدرن مهم تاریخ ادبیات است. دُنکیشوت پهلوانی است که پای در سنتهای قرونوسطی دارد و براساس داستانهای پهلوانی اسپانیا، درصدد این است که برای خود توشهای بردارد و با جنون خود خواستهاش به سمت مواجهه با دنیای جدید میرود.
این منتقد سینما با اشاره به تصاویری از فیلم در ادامه صحبتهایش بیان کرد: یکی از مهمترین فرازهای این رمان، نبرد دنکیشوت با آسیابهای بادی است که به نحوی در این فیلم نیز دیده میشود. ما در پلانهایی از فیلم نیز یک دنکیشوت تنها را میبینیم که در عرصهای پهناور در مقابل هیولایی است که در این منطقه روستایی وجود دارد. پس هیولای اصلی، خود این تکنولوژی و این آسیابهای بادی است. البته فیلم مشکلی با جهان مدرن ندارد؛ مسئله آن، عدم درونی کردن امر مدرن است. از طرفی آنتونی از ابتدا نیز به عنوان یک انسان مدرن معرفی میشود.
میربابا در ادامه صحبتهایش گفت: در فیلم دیگریای داریم که دو برادر از آن هراس دارند و آن آنتونی است اما او نیز تمام تلاش خود را میکند تا در برابر دیگری اصلی و بزرگ بایستد که همان حضور تکنولوژی بدون در نظر گرفتن بافت و ساختار یک روستا است. فیلم تلنگری به تاریخ اروپا میزند؛ دنکیشوت سودای پهلوانی جهان دوران قرون وسطی را دارد اما در قرن ۱۶ زندگی میکند و این هجوم غولها و آسیابهای بادی را نیز میبیند و نمیتواند آنها را درون خود تاب بیاورد و تحمل کند. نمیتوانیم بگوییم که آنتونی در مقام دُنکیشوت است؛ زیرا دُنکیشوت درصدد نفی کامل جهان جدید است اما مغلوب آن میشود. ولی آنتونی درصدد نفی منطق این جهان و درونی کردن موقعیت با منطق سازگار با محیط زیست و شرایط اجتماعی خود است؛ یعنی در حقیقت آنتونی به دنبال نجات زیست جهان است و به همین خاطر با منطق ورود امر مدرن مشکل دارد.
او افزود: ما در یک تقابل با دو برادری مواجه هستیم که در یک ساحت پیشااجتماعی قرار گرفتند و آن رشد کامل ذهنی، فکری و فرهنگی را نداشتند که بتوانند پذیرای این مسئله باشند. اما اساسا همانطور که آنتونی قربانی این دو برادر میشود؛ این دو برادر هم از پیش قربانی جهان زیسته یا شرایط زیسته جهانشان هستند. اکثر قابهایی که ما آنتونی را در برابر دو برادر میبینیم، از یک نما گرفته شده است؛ اتفاقا دوربین در این وضعیتها تلاش میکند تا موضعی بیطرف نسبت به آنها بگیرد و هم اینکه بر اساس منطق فیلم به ما نشان میدهد که همه آنها در برابر هجوم هیولای اصلی دیگری هستند. حال یکسری از دیگریها میتوانند خیلی راحت از عرصه حذف شوند، و دیگریِ دیگری که قرار است بماند و گردن کلفتی کند، بهگونه دیگری باید حذف شود. یعنی یکسری مانند دو برادر از پیش خودشان را حذف شده میدانند اما آنتونی به واسطه مقاومتش میماند و از بین میرود.
این پژوهشگر سینما با تاکید بر اینکه، فیلمساز عملا از حیث مورفولوژی، یک نقطه نظر مشخص را پیرامون جانور و جانوران به ما نشان میدهد، بیان کرد: اگر بخواهیم منطق فیلم را براساس تعریفی که از ساحت انسان و حیوان وجود دارد، بررسی کنیم باید بپرسیم که ما با جانوران فطری و طبیعی طرفیم یا با جانور شدن؟ از یک سو فیلمی در دل تاریخ و زمانی رخ میدهد که طبیعتا مدتها از آزمونهای متفاوت مدنیت عبور کردیم و گذشتیم اما فیلم در روستایی از اروپای قرن ۲۱ام در حال رخ دادن است. اما چیزی که میتوانیم از فیلم برداشت کنیم این است که چگونه این امکان وجود دارد که نابسامانیهای اجتماعی، عدم تطابق ما با شرایط محیطی و هجوم امر نو بدون در نظر گرفتن خاستگاهها و منطقهای درونی امر نو، از انسانهایی چون دو برادری که در فیلم میبینیم، حیوان و جانور بسازد؟
میربابا در بخش پایانی صحبتهایش گفت: آنچه فکر میکنم، در این فیلم در حال رخ دادن است، خود هیولای اصلی آسیابهای بادی و تکنولوژی جدید بدون تطبیق با بافت، اتمسفر و فضای روستاست؛ آنتونی کسی است که تلاش میکند تا نه در برابر امر مدرن بلکه در راستای امر مدرن و امتداد آن فضا و زمینهای را برای درونی کردن آن اتفاق ایجاد کند اما در برابر هجوم منفعت طلبانه این تکنولوژی میبینیم که کاملا قافیه را میبازد و جان خود را از دست میدهد. این میتواند پرسش اساسی باشد که آیا ما خودمان در وضعیت فعلی و معاصرمان؛ در موقعیت پرفراز و نشیبی که سالهاست از سر گذراندیم و میگذرانیم، آیا اساسا نباید پرسش محوری و اساسی خود از مواجهه و نسبت با امر نو و مدرنیته داشته باشیم؟ فکر میکنم اگر پرسش اساسی ما درباره چگونگی ورود ما به دنیای مدرن باشد، حتی میتواند جای بسیاری از بحثها و تحلیلهای دقیقتر را برای ما باز کند.
در ادامه، جلسه به حاضران واگذار شد، تا نقد، نظر و پرسش خود را مطرح کنند.