به گزارش سینمایی نیوز و به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، شهرام اشرف ابیانه سخنان خود را در این نشست این طور آغاز کرد: الکساندر سوخوروف فیلمسازی کاملا تجربی است و نباید انتظار داشت که از آن فیلمی روایی ببینیم. حتی مستندهای او نیز به شیوه تجربی ساخته شده و همین روند در سینمای داستانی نیز ادامه پیدا کرده است.
او با بیان اینکه سینمای سوخوروف از دل سینمای تارکوفسکی بیرون آمده است، افزود: فیلم «کشتی روسی» محصول سال ۲۰۰۲ بوده و به صورت تکپلان فیلمبرداری شده است. اتفاقی که در آن زمان بسیار ویژه به شمار میآمد. البته پیش از این فیلم نیز، هیچکاک با فیلم طناب خود فرم سکانس پلان را در سینما تجربه کرده است. اما باتوجه به امکانات فنی آن زمان باید ۱۰ دقیقه به ۱۰ دقیقه نوارها تغییر میکرده است. در حالی که در این فیلم این اتفاق به صورت کامل رخ داده است. حتی برای ساخت این اثر، دوربین خاصی طراحی میشود که مستقیم با فیلمبردار در ارتباط است.
این منتقد سینما در ادامه بیان کرد: وزن این دوربین ۹ کیلو بوده و در کنار وسایل فنی که باید گروه فیلمبرداری را همراهی میکردند، وزنی نزدیک به ۳۵ کیلو داشته است. باتوجه به اینکه قرار بود فیلم به صورت سکانس پلان گرفته شود، بازیگران این فیلم از قبل تمرینات بسیاری را انجام داده بودند. همچنین ماه دسامبر را برای زمان فیلمبرداری انتخاب میکنند؛ زیرا آن زمان روزها کوتاهتر بوده است. به این ترتیب فیلم «کشتی روسی» در یکی از روزهای ماه دسامبر و در یک برداشت ۱ ساعت و ۳۵ دقیقهای گرفته میشود.
اشرف ابیانه در ادامه صحبتهایش گفت: فیلم «کشتی روسی» در جشنواره کن سال ۲۰۰۲ حضور داشت اما الکساندر سوخوروف در نشست خبری این فیلم میگوید باتوجه به اینکه در این جشنواره متوجه فیلم من نمیشوند، انتظار هیچ جایزهای را ندارم. نکته جالب در این اظهار نظر، این است که در آن زمان دیوید لینچ رییس هیات داوران بوده است. طرح این فیلم به خاطر ۳۰۰ سالگی سنپترزبورگ ریخته شده است. در واقع سوخوروف قصد داشته به گونهای به ماجرا بپردازد که دغدغه همه روسهاست.
او ادامه داد: باتوجه به اینکه روسیه بخشی از آسیا را نیز همراه خود دارد، همیشه دور از اروپا بوده و هیچوقت در اروپا پذیرفته نشده است. به همین دلیل ما همیشه تضادهای مختلفی در دورههای گوناگون میبینیم. به صورتی که به خاطر ناسازگاری شوروی در دوره جنگ سرد، اروپا دو بخش میشود. اکنون نیز شاهد ماجرای اوکراین هستیم. با این همه هیچگاه غرب توجه چندانی به روسیه نمیکرده است. باوجود اینکه از دوره پطر کبیر تلاشهای صورت گرفت که روسیه به اروپا نزدیک شود. در روایت اول این فیلم نیز به این موضوع پرداخته شده است. در واقع پطر کبیر اولین کسی بود که تلاش کرد تا روسیه را به اروپا نزدیک کند.
این منتقد سینما در بخش دیگری از صحبتهایش عنوان کرد: پیش از ورود به بحث فیلم باید به کدگزاریهایی که در این اثر انجام شده بپردازم. البته آنها نماد نیستند و قرار هم نیست که هنر دنبال نماد پردازی باشد. زمان ساخت فیلم ۹ سال پس از فروپاشی شوروی است اما به سیاق فیلمهایی که زمانی شوروی ساخته میشده، کاملا بیصدا ضبط شده است. در واقع تمام صداهای فیلم در مرحله پستولید به فیلم اضافه شده است. این فیلم دو راوی دارد. یک راوی خود کارگردان بوده که صدای او را میشنویم و راوی دوم در فیلم است.
اشرف ابیانه در ادامه صحبتهایش گفت: فیلم در تاریکی با صدای راوی اول شروع میشود. صدایی که میگوید من همه چیز را فراموش کردم. اتفاقی افتاده که ما نمیدانیم چیست. این اتفاق برای ما کمدی الهی دانته را تداعی میکند که میگوید در جنگل تاریکی گم شدهام و بعد راوی را پیدا میکند. اینجا نیز به همین صورت است؛ ناگهان دوربین روی فضای برفی باز میشود. مردانی که یونیفرم پوشیدهاند و زنانی که با لباس رسمی هستند. به احتمال زیاد اوایل قرن نوزدهم را تداعی میکند و بعد این دیالوگ: «احتمالا گم شدهام.» شنیده میشود.
او افزود: ما وارد دخمهای میشویم که حالت سردابه دارد. در اینجا نشانهشناسی کارگردان اهمیت دارد. اولین چیزی که در آنجا میبینیم، یک پنجره است که پشت آن پطر کبیر بوده که در حال تنبیه یکی از ژنرالهایش است. از پشت پنجره نگاه میکنیم. پنجره نقش مهمی در فیلم دارد و به طور مرتب به صورت کد در جاهای مختلف روی آن تاکید میشود. شخصیت اصلی که راوی دوم ماست مارکی گوستین، سیاح فرانسوی است که ۱۸۳۸ ، ۱۸۳۹ وارد روسیه میشود. راوی دوم شبیه خوناشام فیلم بورنئو، تنها و تک افتاده است. جالب است که راوی دوم میگوید که من روسی بلد نیستم.
این منتقد سینما در ادامه بیان کرد: دستها کد مهم دیگر فیلم است. مثلا میبینیم راوی دوم همیشه دستهایش را پشتش گرفته است. همچنین افرادی که با دستکشهای سفید در حال نظارت یا به نوعی سانسور هستند نیز در فیلم دیده میشوند. حتی مجسمهای را در فیلم میبینیم که دستهایش رو به بالاست و دوربین روی آن تاکید دارد. نشانههای دیگری نیز در فیلم وجود دارد که کارگردان به عنوان کدهایی از آنها بهره گرفته است.
اشرف ابیانه در پایان گفت: تنها جایی که شخصیتها میتوانند به آرامش برسند و آخرین وداع را با فرهنگ خودشان داشته باشند، در سکانس پایانی فیلم است. جایی که دوربین از شخصیتهایی که در حال خارج شدن از سالن تئاتر و رقص هستند دور میشود و وارد فضای بازی میشود؛ تنها جایی که ما بیرون را میبینیم. آنجا جایی کنار شهر سن پترزبورگ قرار دارد و مه آلود است. در واقع تشبیه به کشتی است که این فرهنگ و کشور در آن شناور است و میخواهد بگوید که ما تا ابد روی این کشتی شناور هستیم.