سینمایی نیوز- صبا کریمی در جام جم نوشت : دکتر اسماعیل بنیاردلان پژوهشگر، نویسنده و دانشیار دانشگاه هنر با تخصص فلسفه هنر و سینماست. او سالها عهدهدار کرسی ریاست دانشکده سینما تئاتر و دانشکده علوم نظری و مطالعات عالی هنر بوده و ریاست گروه سینما فرهنگستان هنر از دیگر سوابق اجرایی او در کنار تدریس و پژوهش است. دکتر بنیاردلان همچنین به عنوان یکی از اعضای هیات انتخاب در چهلمین جشنواره فیلم فجر حضور داشته است. او که این روزها ماحصلی از فیلمهای یک ساله سینمای ایران را به همراه جمعی از اهالی سینما و در کسوت هیات انتخاب به تماشا نشسته، در این گفتوگو به واکاوی سینمای ایران، ضعفها و قوتهای آن پرداخته است. دکتر بنی اردلان که دانش آموخته فلسفه و پژوهش هنر است، نگاه سنتی و اصیل هنر را به عنوان یکی از ویژگیهای بارز فرهنگی قلمداد میکند و علاقهاش به سوی احیای همین سنتهاست. با او درباره سینمای امروز و دریچهای که فیلمسازان به جهان مخاطب باز میکنند گفتوگو کردهایم. همچنین در ادامه از فیلمهای حاضر در چهلمین دوره فجر و ویژگیهای آنها میگوید که مشروح آن پیش روی شماست.
من برقراری ارتباط درست با مخاطب را مساله اصلی سینما میدانم و معتقدم سینما هنوز هم نتوانسته راه جذب مخاطبش را به درستی پیدا کند. بررسی این توفیق نیافتن البته نیازمند بکارگیری یک اندیشه بنیادی است. ما پس از صفویه و قاجار از معارف خودمان دور شدیم، این معارف در درجه اول همان سنتی بود که توانایی تبدیل معانی، حقایق، تجریبات و مشاهدات را به زبان ملموس، عینی و محسوس داشت که در رأس آن قصهگویی و داستانپردازی است. در این سنت هنرمند سیری معنوی و متعالی داشت و علاوه بر اینکه صاحب فکر و اندیشه بود، بیانی متناسب با مخاطب انتخاب میکرد.
به نظر میرسد یکی از مشکلات اصلی دربرقراری این ارتباط این است که سینمای ما قصهگویی را بلد نیست و نمیتواند مخاطب را به سمت خود جذب و او را سرگرم کند.
قصهگویی، کار سادهای نیست و برای آن باید سه مؤلفه اصلی رعایت شود. در وهله نخست باید بدانیم که برای دیگران قصه میگوییم. وقتی قصه تعریف میکنیم دو وجه اصلی در ذهن تفکیک میشوند، یکی اینکه چه تأملات، تجربیات و اندیشهای داریم که دیگران به آن دست پیدا نکردهاند و دیگری ضرورت آگاهی از نحوه بیان و ساختار داستانی است. فیلمسازی هم همین گونه است و کارگردان مطالبی را بیان میکند که به آن دست یافته و طبیعتا باید زبان فیلم را هم بشناسد.
مخاطب در رأس هنر قرار دارد اما جامعه سینمایی ما از ابتدا تحت تاثیر ادبیات معاصر است و به ادبیات توجه دارد، نه مخاطب و متاسفانه بخش اصلی ادبیات معاصر نیز از فرهنگ بریده و حالت تقلیدی نسبت به غرب دارد. در نتیجه داستانپردازی در سینمای متأثر از این ادبیات نه تنها در روایت به شیوه سنتی موفق نیست بلکه حتی آن را به سبک رمان غربی هم به درستی رعایت نکرده است.
داستانپردازی اولین گام در سینماست، این در حالی است که برخی فیلمسازان نمیتوانند داستان تعریف کنند و اتفاقا با ادعای اینکه «ضد داستان» میگویند کار را خرابتر میکنند؛ در حالی که «ضد داستان» فرهنگ و پشتوانه فکری دارد، مانند هنر مدرن که متاثر از تفکر فلسفی مدرن و عقل دکارتی است. امروز اگر از سینمای مدرن صحبت میکنیم باید بدانیم فلسفهای پشت آن است که تنها با تقلید کردن از آن نمیتوان یک سینمای ضد قصه ساخت چون نتیجه مطلوب نخواهد بود و از همه مهمتر اینکه اصلا قرار است در این روند چه فکر تازهای به مخاطب منتقل شود؟
برخی فیلمسازان هستند که میگویند «ما انعکاس و آیینه واقعیت هستیم»، این حرفها بسیار ابتدایی است و دورانش سر آمده است. هنرِ تقلیدی و بازنمایی از طبیعت ریشه در افکار یونانی دارد در حالی که در سنت ما تنها طبیعت بازنمایی نمیشود بلکه از آن فراتر میرویم و قرار است به معنا و معنویتی که در آن مستتر شده رجوع و آن را استخراج کنیم وگرنه بازتاب طبیعت که نشد هنر!
هرکدام از ما روزانه که از خانه بیرون میآییم مسائل جامعه را میبینیم، حالا من یک دوربین بگذارم و دوباره اینها را به شما نشان دهم جز این که مخاطب را خستهتر و افسردهتر کنم چه حاصلی دارد؟ انعکاس جامعه نباید به مسالهای تبدیل شود که فیلمساز خودش را پشت آن مخفی کند. البته میدانم عدهای هم فیلم میسازند که نه توجهشان به مخاطب است و نه مسائل جامعه، بلکه فقط میخواهند با هر هدفی یک چیزی ساخته باشند. بنابراین من با این سینما کاری ندارم و آنهایی هم که میگویند ما مشکلات جامعه را منعکس میکنیم بدانند انعکاس صرف در سینما جایی ندارد. فیلمساز که بینظر نیست! روایت باید همراه با اندیشه باشد. شما حتی در فیلمهای تلخ غربی هم یک افق میبینید اما متاسفانه اینجا انعکاس مسائل جامعه را بهانه قرار میدهیم تا تلخی را به مخاطب القا کنیم. مضاف بر اینکه حتی آن را هم به خوبی بلد نیستیم زیرا توانایی بیان مطلب را نداریم بنابراین فیلم از نظر ساختاری خستهکننده و از نظر محتوایی این سوال را ایجاد میکند که ما اساسا در حال دنبال کردن چه چیزی هستیم؟ وظیفه فیلمساز است که وقتی به نکتهای برمیخورد در آن اندیشه کند و دریچهای بگشاید که مخاطب علیرغم سختیها بتواند به زندگی ادامه دهد و برای تعالی از آن وضعیت انرژی پیدا کند، به ویژه جامعه ما که به فیلمهای امیدبخش هم نیاز دارد.
حقیقت آدمیهم چیزی جز رنج نیست. انسان در قفس افتاده و باید سختیها بکشد تا به زیبایی درونی برسد. آدمیبا رنج توأم است و باید بدانیم که قرار است سختیها ما را به معرفت برساند نه اینکه نابود کند اما متأسفانه این پیغام وارونه منتقل میشود.
اما دلیل اقبال برخی سینماگران به ساخت آثار تلخ که طی سالهای اخیر موج تازهای پیدا کرده این است که فیلمساز هنوز معنای زندگی را نفهمیده است.
به نظرم کسی که با این نگاه فیلم میسازد هیچ فرقی با یک فرد عادی ندارد. از فیلمساز توقع میرود چیزی را نشان دهد که دیده نمیشود، این یک سنت فرانسوی است و اصطلاحا به آن «سینما وریته» میگویند. در فرانسه یک منطقی پشت این نگاه است و فیلمسازانی چون ژان روش، روبر برسون و دیگران مسائل ساده اجتماعی را اساس قرار دادند ولی مخاطب را در این مسیر به یک امر متعالی هدایت کردند. فیلم «محکوم به مرگی گریخته است» اثر برسون را مثال میزنم، ظاهر اثر این است که یک زندانی میخواهد فرار کند اما در حقیقت این پیام را میرساند که ما در این عالم محکومیم و باید از این دنیا به سمت معنا بگریزیم. یا به یک مستندساز فرانسوی میگویند یک فیلم تبلیغاتی درباره چینی لیموژ بساز. او در این فیلم ظرافت و لطافت ظروف چینی را نشان میدهد اما مدام صدای سرفهای شنیده میشود و وقتی از او میپرسند این سرفه چیست؟ میگوید این سرفه کارگرانی است که گرد سیلیس استنشاق میکنند. در واقع او نشان میدهد زیبایی به دست نمیآید مگر با رنج. در حالی که ما این قسمتش را حذف میکنیم و فقط میگوییم رنج!
میخواهم به این دوستان بگویم اگر ادای فرانسویها و سینمای فرانسه را هم در میآورید بدانید که آنها از امور واقعی به امری ورای آن میروند. برای همین است که «خانه دوست کجاست» در فرانسه جایزه میگیرد و تشویق میشود چون معنی والاتری را نشان داده است.
عدهای فقط سختیها را نشان میدهند اما بعدش چی؟ این را که همه میبینیم، حتی چیزهایی را میبینیم که ممکن است خود فیلمساز هم نبیند اما راه چیست؟ قرار است کجا حیات، امید و روشنایی بدهد و قلب ما را قوی کند که خسته نشویم؟ اینها مشکلاتی است که سینمای ما با آن مواجه است و متاسفانه نسل جوان هم به آن توجه نمیکند و مدتی هم باب شده که پایان فیلمها را باز میگذارند تا مخاطب هرآنچه خواست برداشت کند. جالب است که من دو ساعت زمان گذاشتهام و میخواهم بدانم تو فیلمساز چگونه میبینی اما تو به من حواله میدهی که خودم ببینیم!
اگر تعدادی فیلمساز در غرب این راه را رفتهاند، بدانیم که آنها در سنت پسامدرن سیر میکنند و میخواهند بگویند جهان بیمعنی است و حالا تو هرگونه میخواهی طی طریق کن. ما نباید این نگاه را به این سینما بیاوریم که اساسش چیز دیگری است. چرا مخاطب باید وقتش را برای امری بگذارد که خود فیلمساز هم نفهمیده آن را چطور جمع کند؟ به نظرم این پایان باز بیشتر از روی ناتوانی فیلمساز در جمع کردن قصه است، البته استثنائاتی هم وجود دارد اما در مجموع نمیدانم این سبک فیلمسازی چه نسبتی با فرهنگ ما دارد؟ این سینمایی که نمیتواند داستان تعریف کند و مخاطبش را از زندگی روزمره به یک زندگی متفاوتتر دعوت کند پس به چه کار میآید؟ نمایش تلخیها و مسدود کردن افقها نمیتواند گرهی از کار بگشاید و برای نسل خستهای که در یک فیلم امید را جستوجو میکند آنجا هم یک در بسته برایش میگذاریم. این سینماگران باید مسئولیت بپذیرند و به نمایش این تلخی پاسخ بدهند.
سینمای ایران مبتنی بر جریانهای روز حرکت میکند و بخش اعظم سینما مباحث روز و مسائل اجتماع است، این نکته مهمی است اما همانطور که گفتم مشکل در داستانپردازی و ساختار فیلم است و مخاطب نمیداند فیلمی که قرار است دو ساعت تماشایش کند چرا در نیم ساعت اول هنوز نفهمیده ماجرا چیست. اگر شما در کشورهایی مانند کره وارد سالن سینما شوید و ۵ دقیقه بعد ندانید چه خبر است و فیلم نتواند شما را جذب کند میتوانید خارج شوید و پول بلیت را پس بگیرید. اما اینجا ما نیم ساعت مینشینیم و نمیدانیم قصه قرار است کی شروع شود، یا برعکس همان اول کل قصه را میگویند و نمیدانیم برای چه باید بقیهاش را دنبال کنیم. این دو حالت نشان میدهد زبان سینمایی را نمیدانیم و این از ضعفهای ساختاری است.
به نظرم امسال جشنواره فجر حضور تعداد قابل توجهی از سینماگران نسل جوان را به خود میبیند. امسال تعدادی فیلم خوب داریم که در جشنواره خواهیم دید. البته هنوز با آرمانها و سینمایی که بتواند مانند ادبیات و حکایات ما افتخارآمیز باشد فاصله داریم اما میتوان فیلمها را تا انتها دید و لذت برد.
تمام تلاش ما این بوده فیلمهایی را انتخاب کنیم که سلامت ساختاری و محتوای قابل قبولی داشته باشند و مخاطب را جذب کنند. در این بین برخی فیلمها هم برای مخاطب ساخته نشده بودند که آنها را کنار گذاشتیم چرا که به نظر میآمد آنها را برای خودشان ساختهاند یا نیت دیگری داشتند و لزومیندارد این آثار در جشنواره باشند و سلیقه من هم آنها را نمیپذیرفت. وقتی میگویم سلیقه، یعنی برآیند چهل سال تجربه، تفکر و کار و بنابراین این سلیقه منفک از نگاه من به هستی، معرفت و فهم نیست. بله، فیلمها سلیقهای انتخاب میشوند اما این سلیقه متکی به مبادی تفکری و مبانی معرفتی است و پشتوانه دارد. من فیلمهایی دیدم که از ابتدا تا پایان بسیار خستهکننده بودند و به خودم اجازه نمیدهم جشنواره و مخاطبانش با دیدن این فیلمها اعصابشان خرد شود، در عین حال که قرار است جشنواره الگو باشد و راه نشان بدهد و حضور چنین آثاری توجیه ندارد. طبیعتا فیلمهای منتخب نسبت به آثار دیگر اولویت و برتری داشتهاند و مهم این بود که حداقلهای سینما را رعایت کرده باشند و این موارد مبنای انتخاب بوده است.
آیا در جشنواره چهلم فیلمهای حاضر، تنوع ژانر دارند یا مثل اغلب جشنوارههای اخیر شاهد تعداد زیادی فیلم با یک مضمون هستیم؟
به عنوان عضو هیأت انتخاب باید بگویم برای ما فرقی نمیکرد ژانر فیلمها چیست؛ این اتفاق خود به خود افتاد و از ابتدا اینطور نبود که چند فیلم پلیسی، اجتماعی، اکشن و … انتخاب کنیم. در واقع فیلمها، خودشان را معرفی میکردند و انتخاب میشدند و تمرکز ما روی فیلم بود تا ژانر آن، اما خوشبختانه این آثار در ژانرهای مختلف هستند و آثار خوب، متنوع و قابل تاملی در این فهرست وجود دارد.
اصلا چنین چیزی نبود! البته یک نفر به من زنگ زد و گفت که دو فیلم دارد. من هم از ایشان تشکر کردم و گفتم مطلع شدیم که شما فیلم دارید و آنها را هم میبینیم اما من چنین چیزی ندیدم و از سوی فیلمسازان، هیات انتخاب یا از سوی دبیر جشنواره نکتهای یا مطلبی مبنی بر انتخاب یا حذف فیلمی به ما منتقل نشد. البته ممکن است فیلمهایی باشند که از ابتدا پروانه نمایش دریافت نکردهاند یا از نظر فنی هم نتوانند برسند اما ما آنچه را که دیدیم انتخاب کردیم و خوشبختانه این آثار پروانه نمایش هم دارند. چند فیلم ذخیره هم داریم که اگر احیانا فیلمی به نمایش جشنواره نرسید رزرو جایگزین میشوند.
به نظر شما جشنواره چهلم چگونه جشنوارهای خواهد بود و آیا بر مسیر سینمای کشور تأثیر خواهد گذاشت؟
طبیعی است که فستیوالهای معتبر بر روند سینما تأثیر بگذارند. فستیوال کن فیلمهای خاصی را میپذیرد و از سینما وریته فرانسه دفاع میکند و کسانی که در آن شرکت میکنند میدانند چه فیلمهایی مورد پسند جشنواره است یا در آکادمیاسکار هم سیاست دیگری ظهور میکند و جهت آکادمی به نوعی مسیرهالیوود را روشن میسازد. جشنواره فجر هم همین گونه است و مهمترین مسالهاش ایجاد یک افق، امید و تعالی و تذکر به مسؤولان و مردم است که بتواند یأس و ناامیدی را دور کند و افقهای روشنی را پیش روی همه قرار دهد و به زبان سینمایی هم آن را بیان کند.
طبیعتا جشنواره فجر هم میخواهد پرتو خودش را به فیلمسازان نشان دهد که در این مسیر حرکت کنند. به نظرم امسال جشنواره خوبی خواهیم داشت، فیلمها خستهکننده نیستند و امید را در این سینما زنده می کنند.