سینمایی نیوز- سی و هشتمین دوره جشنواره جهانی فیلم فجر از تاریخ ۵ تا ۱۲ خرداد ۱۴۰۰ در تهران میزبان علاقه مندان بود. آثار در دو بخش اصلی و جنبی به نمایش درآمد. در بخش “شاخه های زیتون” که “دریچه ای به تحولات روز جهان اسلام” می باشد، ۸ فیلم روی پرده رفت.
در این راستا با “امیر اهوارکی” منتقد سینما در نیمروز چهارشنبه، ۱۲ خرداد هشتمین روز برگزاری این دوره از جشنواره در پردیس سینما گالری چارسو به گفت و گو نشستیم.
“امیر اهوارکی” متولد ۱۳۵۰ در تهران و روزنامه نگار ـ پژوهشگر و عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران است. او همزمان در حوزه ادیان ابراهیمی نیز صاحب تالیف و پژوهش است.
سینمایی نیوز: با عرض سلام و خداقوت به شما منتقد خوب سینمای کشورمان. نظر شما در خصوص فیلمهای بخش شاخههای زیتون سی و هشتمین جشنواره جهانی فیلم فجر چیست؟
– بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم و خسته نباشید. ۸ فیلم در این بخش حضور دارند. که ۳ فیلم از این مجموعه را فیلمهای مستند ایرانی تشکیل میدهند. متاسفانه ایران در این بخش، فیلم سینمایی ندارد. ۵ فیلم دیگر این مجموعه متعلق به سینمای خاورمیانه است. این یک نقطه ضعف در سینمای کشورمان است که امسال ما هیچ فیلم بلند سینمایی تولیدی در حوزه مقاومت نداریم که بتوانیم در بخش شاخههای زیتون جشنواره جهانی فیلم فجر به نمایش بگذاریم.
مسئلهی دوم این است؛ فیلمهایی که در خاورمیانه در خصوص این نوع سینما ساخته شدهاند، عموماً فیلمهای ضعیف و فیلمهای اول سازندگان آنها میباشد. این نشان از آن دارد که میبایستی این بخش تقویت شود. کیفیت فیلمهای این بخش پایین بود. به طور مثال من وقتی ده دقیقه از یک فیلم را که ساختهی اول کارگردانش بود؛ تماشا کردم، مجبور شدم که سالن را ترک کنم.
بعضی فیلمها اصلاً زیرنویس هم نشده بودند! یعنی نه زیرنویس فارسی داشتند و نه حتی زیرنویس انگلیسی. من به همین خاطر ارتباطم را با فیلم از دست دادم و از سالن خارج شدم. حداقل 10 فیلم در این جشنواره بدون زیرنویس به نمایش درآمدند.
اما ۲ فیلم خوب در بخش شاخههای زیتون تماشا کردم. اول، فیلم “۲۰۰ متر” محصول فلسطین و دوم، مستند “هجده هزار پا” محصول ایران، که هر دو فیلمهای شاخص و خوبی هستند. فیلم 200 متر، با اینکه اولین ساختهی امین نایفه کارگردان فلسطینی به شمار میرود اما فیلمنامه و کارگردانی و بازیهای بسیار خوبی دارد. به نظر بنده میشد این فیلم را به عنوان نماینده سینمای فلسطین، به اسکار معرفی کرد و جایزهی بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان را به آن داد. کمااینکه این فیلم، تاکنون 14 جایزۀ بین المللی از جشنوارههای مختلف گرفته است. در جشنواره جهانی فجر نیز موفق شد که سیمرغ طلایی بهترین فیلمنامه در بخش جلوهگاه شرق را بگیرد.
داستان این فیلم مربوط به زن و شوهری است که هرکدام در یک سمت دیوار حائل هستند. شخصیت زن در فلسطین اشغالی، شاغل است و کارت هویت اسرائیلی دارد. اما مرد به نام مصطفی، این ننگ را برای خود قبول نمیکند که زیر پرچم اسرائیل برود. لذا مجبور است فاصله ۲۰۰ متری بین محل زندگی خود و کار همسرش را به دلیل وجود موانع صهیونیستها، به طول 200 کیلومتر را قاچاقی طی کند تا بتواند به عیادت فرزندش در بیمارستان برود. نمای انتهایی فیلم، زن و شوهر را در دو طرف دیوار حائل در فاصله دویست متری نشان میدهد که از دو خانه، برای هم علائم نوری میفرستند.
یک زن خبرنگار که خودش را فلسطینی الاصل معرفی کرده، در طول مسیر با مصطفی همراه میشود. در حالیکه در پایان متوجه میشویم که او اسرائیلی است و جزء منتقدان این رژیم غاصب به شمار میرود. این زن، به فلسطینیها کمک میکند تا از گذرگاهها عبور کنند. این نوع افراد، در خود اسرائیل در حال افزایش هستند؛ یعنی اسرائیلیهایی که مخالف سلطهی صهیونیستها هستند.
سینمایی نیوز: در خصوص فیلم دیگر این بخش که تماشا کردید، یعنی “هجده هزار پا” نظرتان چیست؟
– فیلم “هجده هزارپا” ساختهی آقای “مهدی شامحمدی” است که معمولاً تهیه کنندگی فیلمهای مستند را بر عهده دارد، اما در اینجا در مقام کارگردان ایستاده است. این فیلم نیز جزء فیلمهای خیلی خوب است که مربوط به محاصرهی “فوعه و کفریا” توسط جبههی تکفیری النصره و امدادرسانی ایران به محاصره شوندگان است؛ مردمی که حتی یک وعده غذا برای خوردن نداشتند و علف میخوردند. در فیلم میبینیم که ایران چطور به این مردم مظلوم، با هواپیما امدادرسانی میکند. برای هواپیماها، این خطر وجود داشت که توسط تکفیریها شکار شوند. لذا نباید کمتر از هجده هزار پا پرواز میکردند.
فیلم، بسیار جالب و دارای روایت داستانی است که از زبان یکی از اهالی، محاصره “فوعه و کفریا” را شرح میدهد؛ کسی که در ادامه، خودش عضو همین گروه امدادرسانی میشود. اگر یک نفر دیگر این فیلم را میساخت، شاید به این خوبی درنمیآمد. آقای “شامحمدی” تا به حال ۳ نوبت جایزه بهترین فیلم جشنواره سینماحقیت را دریافت کرده است و جزء رکورددارها محسوب میشود. این فیلم آذرماه، در چهاردهمین جشنواره سینماحقیقت که به شکل مجازی برگزار شد، حضور داشت و یکی از جوایز اصلی را هم دریافت کرد و چقدر خوب شد که در جشنواره جهانی فیلم فجر هم شرکت یافت و ما توانستیم روی پرده آن را تماشا کنیم.
سینمایی نیوز: آیا فیلم به شما چنین حسی می دهد که در آن خدمات ایران به تصویر کشیده نشده باشد؟ یا اینکه شخصیت راوی در فیلم سکولار باشد؟ خود بنده اصلا چنین فکری نمی کنم و چنان دریافتی از فیلم نداشتم. برخی دوستان منتقد چنین نظری داشتند.
– بنده چنین احساسی نداشتم. به نظرم، تبلیغات گلدرشت لازم نیست. طبق دستور قرآن، ما وقتی صدقه میدهیم نباید منت بگذاریم. همین که کار خوب را به موقع انجام دادهایم، اجر خود را بردهایم. بقیهاش را باید به خدا سپرد. ما در دین خودمان هم داریم که «لکلّ کبدٍ حرّاء أجر» (شرایع الاسلام، کتاب الصدقة). یعنی اگر شما به هر کبد داغ و تشنهای آب برسانید ثواب کردید، حتی اگر یک حیوان یا یک سگ باشد. حالا شما فکر کنید که به شیعیانی که در محاصره و قحطی هستند کمک کردید. مردم فوعه و کفریا قدردان کشور ایران بودند. در فیلم هم گفته میشود و میبینیم که پرچم ایران در دستشان است و تشکر میکنند. ما به فلسطینیهای اهل سنت و حتی کسانی که مسلمان هم نباشند کمک میکنیم، چه برسه به اینها که شیعه و همکیش ما هستند.
حضرت امام (ره) و رهبر معظم انقلاب، بارها سخنانی به این مضمون فرمودهاند: «هر جا مظلومی در عالم هست و نصرتی لازم است، ما آنجا حاضریم». آن عکس مشهوری که از حاج “احمد متوسلیان” موجود است که با انگشت سبابه اشاره میکند، در پادگان دوکوهه ثبت شده است. او در آن لحظه داشت به همین سخن امام (ره) اشاره میکرد که ما حامی مظلومان عالم هستیم. او نشان داد که در این راه مصمم است. سال 1391، تمثال و مجسمهی حاج احمد را از روی همین عکس ساختند و در “مارون الرأس” در مرز لبنان با فلسطین اشغالی نصب کردند. او به سمت مظلومان فلسطینی اشاره میکند که: “ما هستیم، ما حاضریم”.
به همین خاطر عرض میکنم که لزومی ندارد ما تبلیغات گلدرشت بکنیم. کار خوب، اثرِ خودش را میگذارد. مشخص است که چه کسی این غذاها را برای مردم فوعه فرستاد. جز ایران هیچ کشوری در جهان نیست که به این معنا، حامی مسلمانان و مظلومان باشد.
راوی فیلم هجده هزار پا، “احمد” است. میگوید من با همسرم آمدم تا فرزندم را در شهر “فوعه” به دنیا بیاورم. این خیلی مهم است. در زمانی که همه دارند فرار میکنند، یکی دارد فرزندش را در کانادا و دیگری در به پاریس دنیا میآورد، این شخص میخواهد فرزندش را در “فوعه” به دنیا آورد.
سینمایی نیوز: بسیار هم عالی. برای تقویت بخش “شاخههای زیتون” جشنواره جهانی فیلم فجر چه تمهیداتی میتوان اندیشید؟ از هیئت انتخاب آثار تا انتخاب فیلمها؟ در کاتالوگ جشنواره که نگاه میکنیم نام اعضای هیئت انتخاب فیلمهای بخش “شاخههای زیتون” جشنواره، دیده نمیشود!
ـ بله متأسفانه. شاید این حضرات دوست ندارند به این عنوان شناخته شوند. اما در خصوص کل جشنواره جهانی فیلم فجر، خدمتتان عرض کنم، الان به داوران فیلمهای اول نگاه کنید. کسی مانند مرتضی فرشباف در آنجا هست که سه فیلم تا به حال ساخته است که دو مورد اخیر آن، ربط به همجنسگرایی دارد.
سینمایی نیوز: فیلمی هم با نام “بهمن” دارد.
– بله. فیلم اول این کارگردان با نام “سوگ”، یک فیلم کوچک شخصی بود که به نمایش در نیامد. فیلم بعدی ایشان با نام “بهمن” یک مادری را نشان میدهد که فرزندش به خاطر همجنسگرا بودن، به خارج رفته است. من یک مصاحبه با این فیلمساز داشتم و او در آنجا معترف شد که فیلمش ضد جمهوری اسلامی است. و منظورش از اینکه آنقدر در فیلم برف میآید و سقوط “بهمن” در پایان فیلم، دقیقاً سقوط انقلاب بهمن است. در پایان مصاحبه، از من خواهش کرد که اعتراف او به همدلی با همجنسگرایان در فیلمش را، از مصاحبه حذف کنم (برای مصاحبه اینجانب با مرتضی فرشباف، نگا. سقوط «بهمن» یا سقوط «انقلاب بهمن»؟!). البته عمدهی نماهای این بخش، توسط تهیه کننده (جواد نوروزبیگی) حذف شده بود. اما بهمن 98 دیدم که او در فیلم بعدیاش به نام “تومان” باز هم به موضوعِ همجنسگرایی با غلظت بیشتری پرداخته است! و کل فیلم به نوعی تحت تاثیر این موضوع است (فیلم “تومان” هنوز اکران نشده). میخواستم بگویم که واقعاً فاجعه است که کسی مانند فرشباف، در بین هیئت داوری جشنواره جهانی فیلم فجر حضور دارد.
مسئلۀ دیگر این است که بسیاری از دوستان مسئول و فیلمساز، اصلاً دغدغه ندارند که در حوزه مقاومت، فیلم سینمایی بسازند.
به قرآن نگاه کنید. اسامی۲۵ پیغمبر در آن نام برده شده است که تمامیاین بزرگواران متعلق به خاورمیانه هستند. با ارج و قربترین پیغمبران، متعلق به همین سرزمینها بودهاند. علت آن است که حضرت آدم و حضرت نوح که جد انبیاء الهی بودند در این منطقه به دنیا آمدند و نسل بشر از همین منطقه خاورمیانه و عراق امروزی، گسترش پیدا کرده و در همه جا پخش شده است. تا زمان حضرت نوح، ابناء بشر در یک نقطه متمرکز بودند و بعد از طوفان نوح بود که بشر پراکنده شد و زبانهای مختلف به وجود آمد.
نکته در این است که همهی اقوام، برای خودشان پیغمبر داشتند (وَ إن مِّنْ اُمَّةٍ إلاَّ خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ ـ فاطر/ 24). اما برترین انبیاء همینها هستند که نامشان در قرآن آمده است. چنانکه خداوند تعالی، حضرات آدم و نوح و نسل ابراهیم را جزء برترینها و برگزیدگان خود معرفی کرد: إنَّ اللهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَ نُوحًا وَ ءَالَ إِبْرَاهِیمَ وَ ءَالَ عِمْرَانَ عَلىَ الْعَالَمِینَ (آلعمران/ 33). حتماً بایست فیلمهایی در خصوص انبیاء الهی ساخته شود. این موضوع برای ما دینداران، بسیار مهم است. وگرنه قرآن به آن نمیپرداخت. مخصوصاً قوم یهود، نمونه و سمبل هستند برای ما. در حدیث نبوی هست که آنچه برای آنها رخ داده، برای شما نیز مشابهتاً رخ میدهد؛ طابق النعل بالنعل. یعنی ما با شناخت تاریخ یهود، میتوانیم از حوادث به سلامت عبور کنیم.
بنده مطالعات 25 سالۀ ادیانی دارم. فیلمنامههایی در خصوص حضرت ابراهیم (ع) و حضرت عیسی (ع) نوشتهام. حدود ۲۰ سال بر روی این فیلمنامهها کار کردهام. مدتها است که به دنبال کسی میگردم که این فیلمنامهها را به مرحله ساخت و تولید برساند! هر کس که مطالعه کرده، از فیلمنامهها تمجید کرده است. اما عملاً هیچ کس، پا پیش نمیگذارد؛ نه تلویزیون، نه سازمان اوج، نه سیمافیلم، و نه هیچ مرکز دولتی و خصوصی دیگری.
دعوای ما با اسرائیل بر سر دین و خدا است. اینکه خداوند اساساً چه گفته و از بشر چه میخواهد. در قانون اساسیِ اسرائیل آمده است که آنها میخواهند دین خدا را اجرا کنند! خب جمهوری اسلامی نیز همین را میگوید. پس چرا اینقدر دشمنی میان ما وجود دارد؟! یهودیان و مسیحیان، کتب مقدس را آنقدر تحریف کردهاند که به یک چیز کاملاً بیاثر و حتی منفی تبدیل شده است. جالب اینکه ما اگر با هر کشوری در دنیا صلح کنیم، با اسرائیل نخواهیم توانست. چون آنها حقانیت اسلام و پیامبر اکرم(ص) را میفهمند اما به آن اقرار نمیکنند. من این را در مناظره با یهودیان و مسیحیان بارها و بارها تجربه کردهام. آنها خودشان را به خواب زدهاند و نمیشود آنها را بیدار کرد. قصد دارند که همان قرائات تحریفشده از دین و خدا را کماکان ارائه کنند. همین قرائات تحریف شده از دین بود که اروپا را از حدود پانصد سال قبل، به سمت رنسانس و رویگردانی از دین و خدا کشاند. اصلاً شکل کنونی تمدن غرب، ناشی از فکر یهود و پیروان پروتستان آنها است؛ از نظام بانکداری، تا فناوری و آموزش و خانواده و… دو جامعهشناس آلمانی به نامهای ورنر سومبارت و ماکس وبر درست صد سال پیش این موضوع را در کتابهای خودشان اثبات کردهاند.
میخواهم سخن تازهای بگویم. نتیجۀ مطالعات بنده نشان میدهد که کل دنیا، به دو دسته تقسیم شدهاند: نسل اسماعیل و نسل اسحاق. نسل اسماعیل، یعنی مسلمانان و شیعه. اما نسل اسحاق، شامل یهودیان و دنبالچههای آنها میشود، از قبیل مسیحیان با دهها هزار فرقهی آنها و بقیه کشورهای دنیا که در تمدن غرب با آنها همراهی دارند. هشتاد تا نود درصد از مردم دنیا، در سمت یهود ایستادهاند، و عدهی قلیلی حدود ۱۰ درصد هم این طرف هستند، که ما شیعیان میباشیم.
خداوند به نسل اسحاق، پیامبران بسیار داد و به نسل اسماعیل، یک پیامبر عطا فرمود، کسی که برترین پیغمبران بود. دعوای اهل کتاب، با ما مسلمانان این است که این یک پیامبر را هم میخواهند به قوم یهود ملحق کنند. یهودیها میگویند که آن پیامبر آخر، هنوز نیامده و باید از نسل اسحاق بیاید. اما مسیحیان مدعی هستند که حضرت عیسی، همان پیامبر آخر است. کاتبان و کاهنان یهود از حدود سه هزار سال قبل، نام ذبیح را در تورات، از اسماعیل به اسحاق تغییر دادند تا برکت نسل او را به قوم یهود ملحق کنند. اما با تغییر متن، خداوند قصد خود را تغییر نمیدهد. آنها فقط خودشان و دنبالچههای خود را فریب میدهند.
حال وقتی ما میخواهیم در خصوص سینمای مقاومت صحبت کنیم، بخشی از آن، در این است که دین صحیح را معرفی کنیم، موضع خودمان را بگوییم که حقیقت چیست و قصد و نیت و عملمان چه باید باشد.
چرا اغلب کشورهای اهل سنت، بعد از ۷۰ سال تصمیم گرفتند اسرائیل را به رسمیت بشناسند ولی ما این کار را نکردیم. چرا؟ چون اسرائیل، یک چیز جعلی است و یک دروغ بعد از ۷۰ سال، راست نمیشود.
اسرائیل کشور یهودیها نیست. خداوند فلسطین را در زمان حضرت ابراهیم، به او و نسل او از اسحاق داد تا مؤمنانه در آن زندگی کنند. سه نسل بعد که برادران یوسف به او عمداً گناه کردند، خداوند این زمین را از آنها گرفت و برادران یوسف را به مدت چهار نسل به مصر تبعید کرد. بعد از آنکه گناه آنها کفاره شد، خداوند به توسط حضرت موسی، یهود را به فلسطین برگرداند. در تورات که در میانهی راه نازل شد، به آنها گفته شد که شما دو بار دیگر فرصت دارید که در فلسطین مؤمنانه زندگی کنید. بار اول که آنها به فسق و فجور گراییدند، خداوند حکیم، بخت النصر را بر آنها مسلط کرد (در سال 586 قبل از میلاد). قبل از خرابی دوم و اخراج ابدی یهود از فلسطین، حضرت عیسی را فرستاد تا با آنها اتمام حجت کند. اما کاهنان یهود، قصد کردند که او را بکشند. در نهایت در سال 70 میلادی، اورشلیم ویران شد و یهود برای همیشه از فلسطین اخراج گشت.
در واقع یهود و اسرائیلیها حدود ۱۹۰۰سال فلسطین را از دست داده بودند و در قرن بیستم با کمک رسانه و امپریالیستها و زور توانستند حاکم شوند. چرا در این ۱۹ قرن نیامدند به این سرزمین رجوع بکنند؟! چاه جوشان یهود، عملاً خشک شد و آنها که زمانی نمایندهی حق و دین خدا در زمین بودند، ارج و قرب خود را از دست دادند و به مثل و عبرت تبدیل شدند. چاه آنها خشکید و حالا صهیونیستها با تانکر به داخل آن چاه، آب میریزند تا خودشان را زنده نشان دهند!
سینمایی نیوز: ممنون از شما. برای احیاء این شاخه از جشنواره چه کار میتوان کرد که فیلمهای سینمایی بلند ساخته و در این بخش وارد شود؟
– از آن جایی که جشنواره فجر را بخش دولتی اداره میکند، پس قاعدتاً خود دولت میتواند فیلمهایی را در این زمینه تولید کند. اما این همت مخصوصاً در این دولت غربگرا، وجود ندارد. بگذارید مثالی بزنم. بنده در سال 1394 فیلمنامه حضرت عیسی (ع) را به سازمان سینمایی ارائه کردم. آقای “حجتالله ایوبی” ریاست وقت سازمان سینمایی فیلمنامه را خواند و بسیار خوشش آمد و حتی یادداشت ستایشآمیزی برای من نوشت و گفت تا به حال فیلمنامهای دارای سند و پاورقی نخوانده بوده است. و بعد جلسهای گذاشت و بنده به اتفاق نادر طالبزاده به آنجا رفتم. حاج نادر که در جریان تحقیقات بنده بود، فیلمنامه را بسیار دقیق و درست خواند و متذکر شد که دنیا به این حقیقت نیاز دارد. زیرا مصلوب نشدن حضرت عیسی (ع) در این فیلمنامه، بر اساس اسناد مسیحی تصویر شده و بسیار هم دراماتیک است. علیرغم حمایت آقای طالبزاده از بنده، آقای ایوبی باز هم خوف کرد و جرأت نکرد این حقیقت قرآنی را که بر اساس اسناد اناجیل نوشته شده، حمایت کند.
نگرانی آقای ایوبی این بود که اگر ساخته شود چه اتفاقی در دنیا میافتد. یهودیان و مسیحیان چه میگویند؟! یعنی به جای اینکه وظیفهاش را انجام دهد، نگران دشمن شد. در حالی که دشمن، دشمن است و کار دیگری از او انتظار نمیرود. اگر منتظر باشید که ببینید دشمنان درباره شما چه میگویند، عملاً هیچ وقت کار خوبی انجام نمیدهید!
متأسفانه مدیران جمهوری اسلامی، میترسند. آدمهای شجاعی نیستند. فکر میکنند ممکن است مورد تهاجم قرار گیرند. میخواهند هم اینجا و هم آنجا را داشته باشند. من این افراد را هم جزء همان نسل اسحاق میگذارم. چنانکه گمان دارم که اینها در قیامت، با یهود و نسل اسحاق محشور خواهند شد. ما باید هویت مستقل خود را داشته باشیم و با قوت از اسلام و ایران و مظلومان جهان دفاع کنیم. نه اینکه مستحیل در فرهنگ مهاجم غرب شویم. جهان آینده، دوران ظهور نسل اسماعیل(ع) است.
آقای ظریف گفته است که من هیچ وقت از واژه “دشمن” استفاده نمیکنم. خب در هنگامی که رهبر معظم انقلاب استفاده میکند و هشدار میدهد که وقتی داری با آمریکا صحبت میکنی، حواست باشد که این دشمن توست، پس چرا جناب ظریف او را به دشمنی قبول نمیکند؟! چرا آقای ظریف، با آمریکاییها، میگوید و میخندد و دشمن را دوست فرض میکند اما در عوض، و داد و هوارش را بر سر نمایندههای مجلس شورای اسلامی میکشد؟! یعنی تصویر داخلی آقای ظریف، فریاد و اخم است و تصویر خارجی آقای ظریف، خنده! بر خلاف آیه قرآن که میفرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» ـ فتح/ 29. اگر اینها مسلمان هستند چرا بر عکس این آیه قرآن عمل میکنند؟! رحم بر کفار دارند، و غضب بر مسلمانان!
شاید این توضیح لازم باشد که مسیحیت، یک فرقۀ یهودی است؛ فرقهای که توسط یکی از کاهنان یهود به نام پولس در محیط شرکآلود یونان و روم درست شد. پولس، خودش یکی از دشمنان حضرت عیسی بود و خون بسیاری از شاگردان عیسی را بر گردن داشت. در حالیکه پیروان واقعی حضرت عیسی، حواریان صدیق و شاگردان آنها بودند و “نصرانی” خوانده میشدند و کل خاورمیانه را در اختیار داشتند و در زمان ظهور اسلام، با اشک شوق، مسلمان شدند (مائده/ 82 تا 86 ـ إسراء/ 107 و 108). محمد مسجد جامعی سفیر اسبق ایران در واتیکان، به بنده تأکید میکرد که دشمنی مسیحیان با اسلام، کمتر از یهود نیست. الان هم میبینیم که کشورهای اروپایی و امریکا، عملاً فرمانهای یک اقلیت یهودی را اجرا میکنند. کل یهودیان دنیا، بیشتر از 15 میلیون نفر نیستند. در حالیکه مسیحیان، دویست برابر یهود هستند و ما مسلمانان صد برابر آنها.
فیلم انیمیشن گوریل انگوری، تمثیلی از همین وضع است. آن گوریل پانزده متری، فقط از یک سگ حرفشنوی دارد و کارهای او را انجام میدهد. سگ نیز متقابلاً به او انگور میدهد (نماد شراب). در اروپا از دیرباز، به یهودیان “سگ” میگفتند؛ چنانکه در نمایشنامه تاجر ونیزی از شکسپیر میبینید. رنگ بنفش این گوریل، ترکیب رنگهای آبی و قرمز در پرچمهای امریکا و فرانسه و انگلیس است.
در روسیه به یهودیان “موش” میگفتند. لذا بنیانگذاران هالیوود که اکثراً سابقۀ روسی داشتند، اولین شخصیت کارتونی که خلق کردند، “میکی موس” بود تا موش را در نزد مردم دنیا، محبوب کنند (در سال 1928). از سال 1940 میلادی، تام و جری را ساختند که ماجرای یک گربۀ خانگی با یک موش مهاجر (یهودی سرگردان) را روایت میکند و هشتاد سال است که دارند برایش دنباله میسازند. برای تفصیل ماجرا، به نقد اینجانب بر فیلم شهر موشها 2 (1392) توجه کنید: چرا “شهر موشها” کاملاً فرنگی شده است؟
سینمایی نیوز: نفس برگزاری جشنواره جهانی فیلم فجر را چطور میبینید؟
– این پنجمین سالیست که بخش بینالملل جشنواره، از بخش ملی آن، تفکیک شده است. به نظرم، این اتفاق خوبی بود که چند سال قبل توسط آقای ایوبی انجام شد. اینچنین، فرصتی برای ما تماشاگران داخلی پیش میآید تا بتوانیم فیلمهای خارجی را روی پرده ببینیم. چرا که پیشتر، سانس نمایش فیلمها، همزمان بود و اغلب تماشاگران ترجیح میدادند که فیلمهای وطنی جدید را تماشا کنند. اما وقتی که زمان برگزاری، جدا شد و از بهمن ماه، به اردیبهشت و خرداد آمد، این امکان فراهم شد که فیلمهای سینمای خاورمیانه، شرق دور و اروپا را روی پرده تماشا کنیم.
البته برخی مخالف این تفکیک هستند و میگویند هزینههای برگزاری جشنواره، بیشتر شده است. اما به نظر من فرصت خوبی به دست آمده و باید قدر آن را دانست. چنانکه بنده، مانند یک فرصت مطالعاتی از آن استفاد میبرم.
من طالب فیلمهای سینمای شرق دور و خاورمیانه مانند مصر و سوریه و عراق و ترکیه و همینطور اروپا هستم. این فیلمها را بجز این جشنواره، در جای دیگری نمیتوان دید. این قدم اول. قدم بعدی این است که ثبت جشنواره جهانی فجر در “فیاپف” خوب است. اما به شرطی که چیزی را از دست ندهیم. گاهی ما چیزی را میدهیم برای اینکه موقعیتی را به دست بیاوریم.
ما حرف تازه ای در سینمای جهان داریم. یک منتقد خانم آمریکایی به نام “دبورا یانگ” که در هفتهنامه هالیوود ریپورتر مینویسد، هر ساله بهمن ماه به جشنواره فیلم فجر میآید. میگوید چون جشنواره فیلم فجر و جشنواره فیلم “برلین” نزدیک به هم برگزار میشوند، من ابتدا مردد میشوم که به کدام کشور سفر کنم و اما همه ساله ایران و جشنواره فیلم فجر را انتخاب میکنم. ایشان میگفت سینمای ایران متفاوت از سینمای سایر کشورهای دنیا است؛ یعنی فضا، روایتها، قصهها و همه چیزش متفاوت است.
و این، همان چیزی است که من به عنوان نسلِ اسماعیل از آن یاد کردم. این اندیشه، به طور ناخودآگاه در فیلمهای ما ظهور دارد. ما کلاً دنیا را جور دیگری میبینیم. هر چقدر ما در مسلمانیمان اصالت داشته باشیم و نخواهیم شبیه غربیها شویم، اتفاقاً برای آنها جذابتر خواهد شد.
کسانی که فکر میکنند باید شبیه غربیها شوند، اتفاقا باید بدانند برای آنها جذاب نیست. شاید برای مدتی، سوء استفاده و بهرهبرداری سیاسی بکنند و به افرادی مانند “جعفر پناهی” و “محمد رسولاف” در جشنواره “برلین” جایزه بدهند ولی اینها یکی دو جشنواره هستند. بنابراین، نه عمومیت دارند و نه دوام.
بنده طرفدار فیلم “جدایی نادر از سیمین” هستم که یک روایت ایرانی از طلاق و مدرنیسم ارائه میدهد. چنین قصههایی، برای دنیا جذاب است. قهرمان فیلم “راضیه” است، زنی که با تمام مشقات کار میکند و با اینکه شوهرش زیر حکم است و باید به زندان برود اما حاضر نیست که پول حرام وارد زندگیاش کند. خب! این چیز بسیار متفاوتی در دنیا است. لذا فیلم جدایی نادر، به 82 جشنواره بین المللی رفت و 88 جایزه گرفت، به همراه 49 نامزدی که نصیب آن شد. (برای نقدهای اینجانب بر این فیلم، نگا. طلاق نادر از سیمین و همچنین: جدایی نادر از آرگو).
برخلاف فیلمهای “محمد رسولاف” و “جعفر پناهی” که در یکی دو جشنواره با لابی جایزه میگیرند، اما جدایی نادر از سیمین، قلبها را تسخیر کرد و یک روایت متفاوتی از انسان بودن و اخلاق ارائه نمود. در فیلمهای امریکایی و اروپایی، فراوان دیدیم که طرف میرود یک پولی میدزدد و یک خطایی میکند و میگوید یک عمر راحت زندگی میکنم. اما اینجا، زن الگوی ایرانی، مترصد است که پول حرام به زندگیاش وارد نشود؛ مبادا یک عمر بدبختی و بدعاقبتی، گریبانش را بگیرد.
سینمایی نیوز: و شخصیت “راضیه” در فیلم جدایی “نادر از سیمین” در سکانس آخر، به همسرش میگوید که نمیخواهد لقمه حرام بر روی جنینی که آن را باردار است اثر بد بگذارد.
– این دقیقا برعکس آن سینمای غرب است و میگوید من حاضر نیستم یک پولی بگیرم و خلاص شوم ولی یک عمر تلافی پس دهم. چون لقمهها، در نسل ما اثر میگذارد. این موضوع حتی در انجیل کنونی مسیحیان هم هست که خوراک ناپاک، طهارت انسان را بیرون میکند.
متاسفانه بعد از دریافت جوایز بین الملل، برخی از دوستان داخلی با فیلم جدایی نادر از سیمین، دشمنی کردند؛ بدون آنکه متوجه شوند که این فیلم چه میخواهد بگوید. فکر میکردند که قهرمان فیلم “سیمین” است در حالی که ۱۵ نشانه در فیلم هست که “سیمین” به اصطلاح، بَدمَن فیلم است و تمام حوادث بد فیلم، زیر سر او است.
“اصغر فرهادی” نخواسته گُلدرشت کار کند. او بر خلاف کارگردانهای دیگر داخلی و خارجی، بَدمَنِ فیلم را خراب نمیکند. بلکه به او هم حق میدهد و قضاوت نمیکند. میتوانست به لحاظ کارگردانی، با زوایای بد دوربین ازش پلان بگیرد، یا اینکه دیالوگ های بد در دهانش بگذارد. علاوه بر آنکه وقتی شما به کلیت فیلم نگاه میکنید، میبینید که علت اصلی ماجرا و تمام بدبختیهای فیلم، زیر سر “سیمین” است و اگر ایشان آن پیمان زناشویی را نمیشکست، همه چیز بر سر جای خودش بود و مشکلی پیش نمیآمد.
“سیمین” درس زبان خوانده و میخواهد به اروپا برود و خوشگذرانی کند. لذا با عدم همراهی شوهر، قصد دارد از زندگی خارج شود. اما شوهرش، مردی سنتی است که میخواهد از پدرش نگهداری کند. لذا مجبور است زنی را به منزل بیاورد که کارهای “سیمین” را انجام دهد و از اینجا مشکلاتی به وجود میآید.
من وقتی سال 1389 این فیلم را در جشنواره فجر دیدم، تا یک ربع نمیتوانستم از صندلی برخیزم. یک نوع بهت و اعجاب به من دست داده بود. انگار یک فیلم مستند و کاملاً باورپذیر دیده بودم. من تحقیقاتی در خصوص طلاق داشتم و به این نتیجه رسیده بودم که امروزه، این زنها هستند که مردها را طلاق میدهند و عامل اصلی فروپاشی خانواده هستند. در اینجا دیدم که اصغر فرهادی به زبان قصه با یک درام قوی، آن را بیان کرده است.
یادم هست یک جایی خواندم وقتی آقای “فرهادی” به اسکار رفته بود، “وودی آلن” در آنجا به او گفته بود که بهترین فیلم سال ۲۰۱۱ را تو ساختی و قلب همهی ما را تسخیر کردی. این چیزی نیست که بتوان در مورد امثال جعفر پناهی و محمد رسولاف گفت.
آقای “فرهادی” چون فیلمساز ایرانی بوده و فیلم ایرانی ساخته، این موفقیت را به دست آورده است. بعضی فیلمسازها هستند که اسلامیت و ایرانیت خودشان را به زیر پا میگذارند و حتی تبلیغ مسیحیت میکنند. مانند فیلم ” مُردن در آب مطهر” ساختۀ نوید محمودی که اصالت افغانی دارد و در ایران بزرگ شده و تحصیل کرده و حالا علیه ایران و اسلام، فیلم میسازد تا بتوانند رضایت غربیها را برای گرفتن جایزه به دست آورد. اینها همان نسل اسحاق هستند و با قوم یهود محشور میشوند.
حتی من اخیراً شنیدم و متأسفانه واقعیت دارد که یک کارگردان که فیلم دومش را ساخته، برای اینکه فیلمش در جشنواره کن پذیرفته شود، با واسطه به مأموران امنیتی پیغام داده که او را یکی دو روز دستگیر کنند تا یک جو تبلیغاتی برای او راه بیاندازند تا جشنواره کن فیلمش را بپذیرد. این خیلی باعث تأسف است که کسی بخواهد کشور و دینش را زیر پا بگذارد تا شهرت کسب کند. این آقای کارگردان، تهیه کنندگی فیلمش را به همان کسی که پارسال جایزه برلین را گرفت، سپرده است تا راهش تسهیل شود. اما میبینید که عمر این افراد نیز به همین زودی به پایان میرسد.
برعکسِ این کار را آقای “کیانوش عیاری” انجام داده. او در همین جشنواره، کلاس آموزشی داشت. دربارهی نسخه ترمیمشدهی ”آن سوی آتش” (1366) صحبت میکرد و میگفت: پیر هانری دولو؛ مدیر فستیوال کن، بعد از دریافت جایزه به من گفت: فرانسه روی شما حساب باز کرده است و به زودی کلید طلایی این کشور را دریافت میکنید. عیاری میگوید که از همان وقت بود که فهمیدم که دیگر نباید به این شکل، فیلم بسازم. میگوید که این شخص، داشت به من دیکته میکرد اما من تصمیم گرفتم که خودم را نفروشم… http://www.cinscreen.com/?id=8925
بنده البته مخالف فیلم خانۀ پدری از جناب عیاری هستم. یک طرفه به قاضی رفتن آن فیلم، خیلی بد است. اما به فیلمسازان غربزده توصیه میکنم که لااقل مانند “کیانوش عیاری” آزاده باشند. شما هویت ایرانی بودن و اسلامی بودن خودتان را داشته باشید تا ببینید غربیها چطور جذب سینمای شما میشوند. “سید مرتضی آوینی” جملهای دارد که میگوید: مردم جهان، “کوروساوا” را میستایند، چون به شدت ژاپنی است و “جان فورد” را چون به شدت آمریکایی است (مقالۀ سینما، مخاطب).
سینمایی نیوز: درود بر شما. صحبت پایانی اگر در خصوص نقاط قوت و ضعف این جشنواره باقی مانده است بفرمایید.
– دورهی قبل که دو سال پیش برگزار شد، حلقهی منتقدان جشنواره، به یک فیلمِ زامبیمانند، به نام “گرگنما” ساخته “آدریان پانِک” جایزه دادند، چون قصهی هولوکاست به شکلی نمادین در آن فیلم مطرح میشد. در حالی که فیلمِ بسیار بیارزشی بود! در فیلم، سگها، هار میشوند و به یهودیها حمله میکنند. در انتها میفهمیم که این سگها، آلمانیهایی هستند که شبها تبدیل به سگ میشوند. در پایان، یهودیها موفق میشوند که این سگها را رام کنند و به خدمت خود درآورند.
هشت نفر منتقد عضو حلقهی جشنواره فجر، به این فیلم جایزه دادند. برای من خیلی عجیب بود که حالا اینها چطور طرفدار فیلمهای زامبیگونه شدهاند! با بعضی از آنها صحبت کردم که چرا به این فیلم جایزه دادهاند. معلوم شد که نمادهای فیلم را دریافته بودند و انتخاب آنها، آگاهانه بوده است. یکیشان که در دانشگاه امام صادق(ع) هم تحصیل کرده، میگفت: هولوکاست مگر دروغ است؟! گفتم چطور شما طرفدار محتوا شدهاید و ساختار فیلم برایتان اهمیت ندارد؟! لذا بنده نقدی نوشتم و فیلمهای متعدد یهودی در دورۀ گذشته جشنواره را معرفی و نقد کردم و مخصوصاً به تفکر این حلقه نیز با سند و مدرک پاسخ دادم؛ اینکه چطور دروغ هولوکاست جعل شد تا سرزمین فلسطین غصب شود (برای یادداشت اینجانب، نگا. چرا از فیلمهایی با موضوع حمایت از صهیونیستها در جشنواره جهانی فجر تقدیر میشود؟) خدا را شکر، دورۀ رضا میرکریمی به پایان رسید و این نوع از فیلمها نیز در جشنواره امسال و در دورۀ آقای عسگرپور دیده نشدند.
امسال حلقهی منتقدان جشنواره با تغییراتی همراه شد و نتایج بهتری به بار آورد. آنها دو فیلم خوب هلن و کوهستان جادویی را برگزیدند. شاید مهاجرت برخی اعضاء مانند امیر پوریا و ملحق شدن او به نسل اسحاق، سبب تصمیم بهتر آنها شده است. شاید هم نقد دورهی قبل اینجانب اثر داشته است. و الله الاعلم.
سینمایی نیوز: بیاندازه از شما تشکر میکنیم که چنین فنی، تحلیلی و منطقی به پرسشهای ما پاسخ گفتید و اطلاعات و دانش ارزشمندتان را که حاصل سالها پژوهشتان میباشد در اختیار ما قرار دادید. امیدواریم که سال به سال بر توجه و غنای محتوایی و ساختاری بخش “شاخههای زیتون” و همچنین جشنواره جهانی فیلم فجر افزوده شود.
– تقاضا میکنم؛ در این گفت وگو زمینهای فراهم شد تا به یکی از بخشهای کمتر پرداخته شدهی جشنواره، همچون “شاخههای زیتون” بپردازیم و امیدوارم که در جهت تقویت این بخش و همینطور تعالی جشنواره جهانی فیلم فجر گام برداریم.
گفت و گو از: تورج اردشیرینیا
| عکس از: الهام سادات روئین تن