سینمایی نیوز؛ سرویس سینمای ایران، تورج اردشیری نیا – «شبی که ماه کامل شد» همانطور که در ابتدای عنوان بندی فیلم آمده است، بر اساس یک داستان واقعی مربوط به سال های ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۵ ساخته شده است. طرح اولیه داستان توسط مرتضی اصفهانی، به نرگس آبیار داده شد و آبیار چنان مجذوب آن شد که دست از ساخت سریالی که در پی تولید آن بود کشید.
فیلم به جهت مضمون حساسیت برانگیز و دردناک و تلخ آن در سکوت کامل خبری ساخته شد و در حال حاضر که دقیقا ۱۳۰ روز از اکران آن می گذرد توانسته است به فروش ۲۰ میلیارد تومانی دست پیدا کند. فیلم، شکل گیری عشق بین فائزه ۱۴ ساله، دختری تهرانی و عبدالحمید، پسری بلوچ را روایت می کند که پس از ازدواج و سکونت در استان سیستان و بلوچستان، در پی اعمال خلاف یکی از برادران عبدالحمید به جهت پنهان سازی اسلحه در حیاط خانه و باخبرشدن نیروهای امنیتی، مجبور به مهاجرت به پاکستان همراه متین، فرزند خردسالشان و همینطور شهاب، برادر فائزه می شوند که در آنجا فائزه متوجه می شود خانه ای در کراچی که آنها سکونت دارند متعلق به برادر دیگر عبدالحمید یعنی همان عبدالمجید یا عبدالمالک ریگی است که جنایات بیشماری را مرتکب شده است.
عبدالمالک که تاب پذیرش وصلت برادرش عبدالحمید با این خانواده را ندارد در طراحی دسیسه ای، ابتدا پسر خردسال آنها (متین) را مال خود می کند و بعد برادر فائزه را پس از فریب با دادن وعده ی بازگرداندن فرزند خواهرش به قیمت گرفتن اعتراف دروغین تلویزیونی از او در اتهام جاسوسی، به قتل می رساند و سر می برد اما عبدالمالک به همین نیز بسنده نمی کند و برای از بین بردن آخرین بازمانده یعنی فائزه، حتی پس از به دنیا آوردن یک دوقلو به شست و شوی مغزی عبدالحیمد، برادر خودش و شوهر فائزه می پردازد و با کافر خواندن فائزه سعی دارد عبدالحمید را به کشتن زن و عشق محبوبش وا دارد. در نهایت عبدالحمید است که در شب سکانس پایانی فیلم یعنی «شبی که ماه کامل شد» باید تصمیم خود را در پی امر برادرش به جهاد بگیرد.
شبی که ماه کامل شد، چهارمین فیلم نرگس آبیار طی ۶ سال از ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۷ می باشد( ۱۳۹۱- اشیاء از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیکترند، ۱۳۹۳- شیار ۱۴۳، ۱۳۹۴- نفس، ۱۳۹۷- شبی که ماه کامل شد). در کارنامه این فیلمساز زنِ ۴۸ ساله، ۷ فیلم کوتاه و مستند و همچنین ۳۰ کتاب رمان و داستان مشاهده می شود.
آنچه به روشنی در تمامی این ۴ فیلم لمس می شود این است که مسئله آبیار، زنان این سرزمین هستند و مصیبتی که در نهایت با تمام حجم ویرانگر خود بر سرنوشت آنان فرود می آید. و این همان نکته ای است که مسعود فراستی در نقد این فیلم و فیلمساز از آن غافل شده است؛ همچنان که فراستی نام فیلم را به درستی درنیافته است و آن را معکوس فهمیده است؛ در حالی که این عبارت نشان از شب جنون دیوانگان دارد و “شبی که ماه کامل شد” همان شبی است که عاشق قاتل شد. آبیار به دنبال ساخت فیلمی استراتژیک و شعاری نبوده است؛ بلکه با یک داستان پرتنش و ملتهب معاصر، عاشقانه ای در دل خشونت را برای ما به تصویر می کشد. رمان های آبیار هم به مانند فیلم های او بویی زنانه و مادرانه و عاشقانه دارد. در این فیلم نیز یک سو زندگانی فائزه جولانگاه خشونت و جنایت می شود و سوی دیگر، در چهره آفتاب سوخته و سرد و بی روح و خموش و بی صدا و مصیبت زده “غمناز” مادر عبدالحمید، شوهر فائزه، آینده این عروس بخت برگشته دیده می شود.
فیلم روایت آشنایی، عشق، ازدواج، جهل، تعصب کور، متلاشی شدن پایه های عشق، بنیادگرایی، فرقه گرایی، استحاله و جنایت است. فیلمساز، استحاله افراد کم مایه و تبدیل شدن عبدالحمید، از یک انسان مغازه دارِ ساده شاعرمسلک اهل موسیقی به یک قاتل و آدمکش و تروریست را به ما نشان می دهد. نخستین نشانه های این اضمحلال، با پرخاشگری به همسرش فائزه و جدا کردن این مادر از فرزندش رخ می نماید و هر چه جلوتر می آییم دایره جنایات باز و بازتر می شود و در آخر با زن جوانش همان می کند که نباید. آن هم زنی چون فائزه که با وجود کشف سلاح و مهمات در خانه ایران و آواره شدن به پاکستان و علم به زندگی در خانه ای متعلق به عبدالمالک ریگی و فراهم شدن موقعیت فرار از شهر کویته پاکستان به کمک نیروهای امنیتی ایران، باز هم به شوهرش وفادار می ماند و حتی فرزندان دیگری به دنیا می آورد. فائزه برای بهبود اوضاع تلاش کرده و مبارزه ای خاموش نیز با شوهرش می کند.
اگر چه غیبت ناخواسته کوتاه مدت فائزه کافی است تا عبدالمالک عنان زندگی عبدالحمید را به دستش بگیرد. تماشاگر نیز از آن صحنه های عاشقانه ابتدایی فیلم به تیراندازی و سر بریدن و کشت و کشتار و آن حجم از خشونت و خون در بیابان می رسد. در این میان، از سینمای بی قرارانه آبیار، ترسیم تصویری انسانی توسط فیلمساز از عبدالحمید را شاهد هستیم که نشان می دهد یک جوان عاشق پیشه که حتی تاب دیدن سربریدن یک بزغاله را ندارد، چگونه تحت تبلیغات برادر خود، عبدالمالک ریگی، بر اساس ایدئولوژی جهادی خطرناک و مرگبار تکفیری – وهابی و ضد شیعی جندالله، دست به عملیات تروریستی و کشتار بی رحمانه حتی نزدیکترین کسان خویش می زند.
کشتارگاه کویته در پاکستان و شقه کردن لاشه های گوسفندان، به ما پیشاپیش خبر سلاخی شدن فائزه و شهاب را می دهد. اما فیلمساز به این موضوع یک رویکرد زنانه دارد. و از موضوعی سخت، فیلمی تکان دهنده و قابل قبول با بازی های بکر و درخشان و محشر بازیگرانش ساخته است. این شکل رابطه دختر و پسر و عشق میان آن هاست که در ادامه به کار فیلمساز می آید پس بهتر بود با جزئی نگری بیشتری و زمان کمتری در پرده اول فیلم روایت می شد.
رویکرد کارگردان در این فیلم، نظامی و امنیتی و تبلیغاتی و مساله ساز نبوده و تنها نگاهی عاشقانه و زنانه و انسانی داشته است. در واقع آبیار سوژه را از آن خود می کند. آنچه فیلمساز در پی نشان دادن آنست گرفتاری یک زن در میان این گروه تروریست و خشن، و نابودی یک عشق از احوالات و زمان شکل گیری آن است. همین. او شجاعانه به سراغ این سوژه رفت بدون آنکه به قومیت و قبیله ای خاص توهین کند. زمان طولانی فیلم بدون آنکه تماشاگر را خسته کند، او را غافلگیر می کند و مخاطب را تا به انتها با خود همراه می کند. اما در این بین نکته برجسته آنست که این داستان ملتهب و پر تنش معاصر، به دام شعارزدگی و یکسونگری و نگاه حزبی نمی افتد؛ اگر چه به افراط گرایی در دین و تروریسم و افشای ماهیت تکفیری و وهابیت و نقد تفکر سلفی گری می پردازد. در کشورمان، ساخت سوژه های سیاسی- امنیتی به خاطر وجود برداشت ها و خوانش های متفاوت و متکثر سخت است؛ آن هم گروهک جندالله که فیلمساز هوشمندی به خرج می دهد و با مبنا قرار دادن عشق از این لبه ی تیز تیغ عبور می کند. از زاویه ای که کمتر تا به امروز به آن پرداخته شده است.
ورود یک زن به این موضوع در سینمای ایران دور از انتظار بود. آبیار به عنوان یک فیلمساز زن، فیلمی جسورانه و عظیم (بیگ پروداکشن) می سازد که حتی فیلمسازان مرد سینمای ما هم به سراغ آن نرفته اند. بستر فیلم فرصت خوبی را برای آبیار فراهم کرد تا توانایی های خود را در ساخت آثار جنگی محک بزند و یک قدم جلوتر از ۳ فیلم قبلی خود بایستد و جاه طلبانه به کار خود ادامه بدهد. ما با فیلم او از سینمای آپارتمانی فاصله می گیریم و به دل بیابان های جنوب غربی ایران در سیستان و بلوچستان و حوزه منطقه در پاکستان می رویم. کارگردانی این سکانس ها پرزحمت و سنگین و صحنه های کوبنده تعقیب و گریز در لانگ شاتِ لوکیشن های بکر و دورافتاده و واقعی، استاندارد است. یک فضای مردانه توسط یک بانوی فیلمساز ایرانی به تصویر کشیده شد. ضمن اینکه توانایی های فنی و صنعتی سینمای ایران را نیز نشان می دهد. و این آغاز راهی است برای سینماگران زن و مرد ایرانی در جهت ساخت فیلم هایی با موضوعات مشابه و به روز و جسورانه.
عبدالمالک ریگی، سحرگاه یکشنبه ۳۰ خرداد ۸۹ در زندان اوین به دار آویخته می شود.
عبدالحمید ریگی، صبح دوشنبه ۳ خرداد ۸۹ در محوطه زندان زاهدان اعدام می شود.
پیش از این، جسد فائزه منصوری که تا ۳ روز پس از کشته شدن در خواب توسط شوهرش عبدالحمید، در کف حمام خانه قرار داشت، توسط غمناز مادر عبدالحمید و مادر شوهر فائزه در قبرستانی حومه پاکستان دفن می شود.
پیکر بیجان شهاب منصوری که توسط عبدالمالک ریگی سربریده شد در بیابان های پاکستان رها شد.
مزار یادبودی به احترام شهدای مظلوم و گمنام فائزه منصوری ۲۰ ساله و شهاب منصوری ۲۲ ساله در گلزار شهدای آرامگاه امامزاده علی بن جعفر (ع) قم بنا شده است.
از ۳ فرزند فائزه، متین ۱۷ ساله به همراه مبینا ۱۳ ساله یکی از خواهران دوقلویش به ایران بازگشتند و نزد مادربزرگ داغدیده شان «اعظم محسنی دوست» زندگی می کنند و از بازگشت دیگر خواهر ایشان «مونا» جلوگیری کردند و شوهرش داده اند که در زاهدان روزگار می گذراند.
در این میان تو فکر می کنی چگونه است که روزگار با بعضی از انسان ها اینگونه تا می کند. اگر فائزه منصوری که همراه با خانواده برای دیدار اقوام از تهران به زاهدان سفر کرده بود، آن روز برای خرید در بازار زاهدان به مغازه عبدالحمید نرفته بود، تاریخ برای او به گونه ای دیگر رقم می خورد. یا حتی با وجود سر گرفتن آن وصلت، اگر نبود این حجم از جهل و خشونت، این خانواده می بایستی اکنون در زیر چتر امنیت و خوشبختی، زندگی عادی خود را از سر می گذراندند. اگر هدف، خداگونه شدن است که تنها باید با خواست خداوند هماهنگ باشیم: محترم شمردن انسان و انسانیت.