«روایات جنایی اولیه» / بخش دوم
جان اسکگز
ترجمه: مسیح نوروزی
داستان جنایی و پلیسی شدن
کالب ویلیامز و رمانهای گوتیک همدورهاش پیشروان داستان جنایی هستند اما بر اساس نظر دروثی سایرز در مقدمهاش بر «داستانهای کوتاه برجسته کارآگاهی، معمایی و ترسناک»، داستان کارآگاهی برای تکمیل توسعه اش میبایست تا تأسیس یک نیروی مؤثر پلیس در کشورهای آنگلوساکسون صبر میکرد. ادعای او، حداقل بخشی از آن، تأکید بر آن دارد که انتشار خاطرات اوژن فرانسوا ویدک در ۱۸۲۸ جابهجایی آشکار دزد قهرمان به پلیس قهرمان را در نیمه اول قرن هجدهم برجسته میکند.
به گزارش سینمایی نیوز و به نقل از سایت انجمن سینمای جوانان ایران، در ۱۸۱۲ ویدک، یک سارق سابقه دار زندان رفته، اولین رئیس سورته [در فرانسه به معنای امنیت] دفتر کارآگاهی نیروی پلیس پاریس شد و بعدها «دفتر اطلاعات»، اولین آژانس کارآگاهی مدرن را تأسیس کرد. تأسیس سورته در ۱۸۱۲ توسط ناپلئون و شکلگیری اولین آژانس کارآگاهی توسط ویدک که تقریباً ۳۰ سال قبل از شکلگیری آژانس کارآگاهی پینکرتن در ۱۸۵۰ در ایالات متحده بود، واکنش روشنی بود به افزایش نرخ جنایت در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم. این افزایش جنایت که در تمام مدت عمر تجدید چاپ تقویم نیوگیت تا دهه ۱۸۳۰ ادامه داشت، هم زمان بود با تحولات اجتماعی و فرهنگی که در نتیجه انقلاب صنعتی بودند. همانطور که ارنست مندل اشاره کرده است، انقلاب صنعتی، بهعلاوه جابهجایی توزیع جمعیت از مناطق روستایی به مناطق شهری اغلب بدنقشه و بدساخت، همچنین رشد شتاب کاپیتالیسم منجر به رشد غیر منتظره بیکاری شد. مندل این بیکاری شهری گسترده را به افزایش جنایت که در اوایل قرن نوزدهم رده حرفهای جنایت را در ابعاد و حضور همه جانبه ناشناس در قرن گذشته به وجود آورد، ارتباط می دهد؛ همچون «کنی کچ» (شرخر) اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم؛ این رده حرفهای جنایت جدا از نظم اجتماعی «معمول» شهروندان وفادار به قانون وجود داشتند؛ شهروندانی که با رشد کاپیتالیسم به طور افزایندهای موارد ارزشمندتری برای از دست دادن در مقابل جنایت داشتند. واکنش اجتنابناپذیر به رشد غیر منتظره جنایت حرفهای، تولد پلیس مدرن بود. در انگلستان نیروی پلیس حرفهای وجود نداشت و برای حفاظت از قانون سربازان را فرا میخواندند. در ۱۷۴۹، در واکنش به رشد تقاضا «دزد گیر»های مستقل سازماندهی شدند و به «پلیسهای [پاسبانهای] خیابان بو» معروف شدند و این اسم را از مکان دفتر سازماندهیشان در خیابان بو گرفتند؛ منطقهای که از اوایل دهه ۱۶۳۰ دچار آمار جنایت بالایی بود. اما این «دزدگیرها» که به شکل حقالزحمه کار میکردند، (اغلب به درستی) متهم به فساد و همکاری با بسیاری از جنایتکارانی بودند که قرار بود دستگیرشان کنند. با به وجود آمدن اولین شهربانی وابسته به شهرداری در دنیا، نیروی پلیس متروپلیتن در ۱۸۲۸ توسط سر رابرت پیل، کاپیتان سابق که در جنگ پنینسولار (شبه جزیره) جنگیده بود، سازماندهی و جایگزین این نیروها شد. این پلیسهای اولیه در ابتدا به خاطر سر رابرت پیل به نام «پیلر»ها معروف شدند و بعدها به نام «بابی»ها تغییر یافتند.
گسترش نیروهای پلیس در سراسر دنیا در اوایل قرن نوزدهم علاوه بر آنکه واکنش روشنی بود به افزایش جنایت همچنین نتیجه اجتنابناپذیر اندیشه پساروشنگری بود. مشخصه عصر روشنگری اعتقاد به کاربرد نیروی عقل بود که راه به حقیقت میبرد و این جستوجوی حقیقت لازمه پیشرفت زندگی بشر بود. این ایمان به خرد که جایگزین ایمان به مذهب شده بود، توسعهای بود در علم و عقلگرایی خردمندانه و زمزمه کشف قوانین حاکم بر طبیعت جهان و جامعه انسانی. کار پلیس مدرن، همانطور که در قرن نوزدهم توسعه مییافت، بر ایمان به علم، آگاهی و خرد که مشخصههای عصر روشنگری بود، بنا شد. اختراع عکاسی در ۱۸۳۹ اجازه داد که تکمیل سوابق عمومی با ثبت شواهد جنایات بهشکل عکس انجام شود و اطمینان کامل از تعیین هویت مجرمان شناخته شده حاصل شود. عکاسی همچنین پایههای پیشرفت در تکنیک تعیین هویت، مثل تعیین هویت از راه اثر انگشت و سیستم تحقیق برتیون را که بر اساس طبقهبندی ساختار اسکلت و دیگر ابعاد و ویژگیهای بدنی بود که در فرانسه به طور رسمی در سال ۱۸۸۸ به کار گرفته شد، شکل داد. کشورهای دیگر به زودی این سیستم را پیش گرفتند، اما به سرعت سیستم طبقه بندی اثر انگشت گالتن هانری که در ژوئن ۱۹۰۰ بر مبنای تحقیقات چاپ شده در مجله علمی «طبیعت» به سال ۱۸۸۰ منتشر شد، جایگزین سیستم قبلی شد.
«قتل در خیابان مورگ» نوشته ادگار آلن پو که اغلب بهعنوان اولین داستان کارآگاهی شناخته میشود، در سال ۱۸۴۱ به چاپ رسید و دو داستان دوپن که در پی آمد؛ پو الگویی برای داستانهای جنایی قرن بعد به وجود آورد. «قتل در خیابان مورگ» که تجملات آشکار گوتیک با عقلگرایی دوره پساروشنگری علم را ترکیب میکند، در پاریس اتفاق میافتد و انتخاب محیط پو بر ادعای سایرز صحه میگذارد که گسترش
میگم داستان کارآگاهی منوط به تأسیس نیروی مؤثر پلیس بود. همان طور که مشاهده کردیم سورته در ۱۸۱۲
تأسیس شد و «خاطرات» ویدوک که پو آن را خوانده بود و همینطور دوپن در کتاب «کوچه مورگ» به آن اشاره میکند، در سال ۱۸۲۸ منتشر شد؛ یعنی همان سالی که سر رابرت پیل پلیس متروپلیتن را در لندن پایهگذاری کرد.
پاریس در فرمولی که داستانهای پو با به کار بردن اجباری کارآگاه و پلیس موجود در برابر آقای سی. آگوست ،دوپن، نابغه روانکاوی (تحلیلی)، به کار میبرد، تبدیل به بخشی از آن میشود. شیوه این فرمول که بهطور همزمان استعداد ذهنی کُند و بیفروغ نیروی پلیس را بهعنوان یک کل و درخشش کارآگاه خصوصی را به عنوان یک فرد بازشناسی میکند، بعدها در «نامه ربوده شده» (۱۸۴۴) مورد تأکید قرار میگیرد و بعدها به طور آشکاری بر نویسندگانی همچون سر آرتور کانون دویل که به شیوه قرن نوزدهم مینوشت و آگاتا کریستی که در دوران شکوفایی مینوشت – دورهای که معمولا به نام «عصر طلایی» داستان کارآگاهی میان دو جنگ جهانی شناخته میشود – تأثیر گذاشت.
شخصیت شرلوک هلمز آشکارا اشتراکات زیادی با دوپنِ پو دارد و کانون دویل از تکنیک مشابهی برای شرح گامهای منطقی گوناگون در یک شاهکار استنتاج که در ابتدا به نظر توجیه آن غیر ممکن می رسد، استفاده می کند. در کل ژانر جنایی در طی این دوره به طور مشخص یک ابزار ایدئولوژی قدرتمند بود و صدایش عقلانی بود؛ صدای خونسردانه منطقی کارآگاه مرد یا راوی مردش. مهم این است که شخصیت راوی بهعنوان بخشی از فرمولی که پو برای شخصیت کارآگاه پایهگذاری کرده است، ملاحظه شود؛ اگرچه این یک با گسترش ژانر تغییرات بیشتری به نسبت کارآگاه داشته است. راوی اول شخص در داستان کارآگاهی معمولاً سه کارکرد دارد:
آنها بهعنوان نمونه متضادی در برابر تواناییهای کارآگاه عمل میکنند؛ تأکیدی بر نبوغ کارآگاه در یک درجه متفاوت و نه در یک نوع متفاوت؛
آنها همچون دستگاه ضبط عمل میکنند؛ نه تنها ضبط داستان بلکه ضبط اطلاعات مادی که تواناییهای تحلیلی کارآگاه بسته به آنهاست
آنها تجسم جامعه و ایدئولوژی معمول دوره خودشان هستند.
این کارکردها و اهمیت قاعده رابطه میان راوی و کارآگاه را میتوان بهروشنی در دکتر واتسون آرتور کانون دویل در داستانهای شرلوک هلمز مشاهده کرد و همینطور در راویان متفاوت کریستی مثل راوی پوآرو، هستینگز، در رمان اول کریستی به نام «رابطه مرموز در استایلز» (۱۹۲۰) و پاستور کلمنت در اولین رمان خانم مارپل به نام «قتل در ویکریج» (۱۹۳۰) و این سه کارکرد در آثاری با درجات بالاتر یا پایین تر نیز بهکار میروند.
کارکردهای راوی بر اهمیت تحلیل منطقی، بهعنوان یک نشانه ریشهای و دارای فکر داستانها تأکید میکند که پو آنها را «حکایات استدلالی» مینامد و معماهای مطرح شده در این داستانها و شیوههایی که بهوسیله آن این معماها حل میشوند، بر این استدلال تأکید میکنند.
در انگلستان میان سالهای دهه ۱۸۵۰ و دهه ۱۸۶۰، چارلز دیکنز نیز تأثیر بسزایی بر عقیده عمومی نسبت به نیروی پلیس گذاشت که از روزهای ابتدایی «دزدگیرها» و «پاسبانهای خیابان پو» بالاخص بهلحاظ طبقه کاریشان به دیده خصومت و بدگمانی نگریسته میشدند؛ اما در آثارش شخصیتهایی نظیر سربازرس باکت فاقد آن نبوغ استقرایی دوپن و هلمز هستند و تحقیقاتشان که شامل کار یدی و توانایی آگاهی از جنایتکاری است، بیشتر الگویی برای پلیس حرفهایاند. مهم آنکه، میل به تبهکاری که مشخصه مقالات و داستانهای دیکنز است ناشی از ترس از شکست نظم اجتماعی است.
باوجود تمجید از فضایل نیروی پلیس و ارضای میل عمومی و خصوصی به جنایت در رمانهایش این آثار دیکنز نبود، بلکه کتاب «سنگ ماه» (۱۸۶۸) اثر دوست نزدیکش ویلکی کالینز بود که به نام اولین رمان کارآگاهی نوشته شده به زبان انگلیسی شناخته میشود. اگر چه «سنگ ماه» از تکنیک روایات دو بخشی و مختلف به منظور پیگیری زیرمتنهای امپریالیسم و طبقات اجتماعی استفاده میکند، این رشتههای گوناگون، ابزارهای مهمی هستند که از خلال آنها راز اصلی دزدی سنگ ماه (الماسی ارزشمند) در نهایت هویدا میشود. مرکزیت راز و معما در «سنگ ماه» و راه حل نهایی آن است که این رمان را بهعنوان یک داستان جنایی در نابترین مفهومش، تعیین میکند و همچون «خانه متروک» و رمانهای بعدی امیل گابوریو، کارآگاه راهبر به حل معما، یک پلیس است.
در ۲۱ سال حد فاصل انتشار «سنگ ماه» و «داغ ننگ» (۱8۸۷) نوشته کانون دویل، که آشکارا تحت تأثیر رمان کالینز بوده است، الگوی رمان کارآگاهی در انگلستان شروع به شکلگیری میکند. اولین رمان کارآگاهی نوشته یک زن، «پرونده لیونورث» (۱۸۷۸) نوشته آنا.ک. گرین است که شاکله کارآگاه خصوصی را که توسط یک نویسنده آمریکایی دیگر، ادگار آلن پو، بنا شده بود توسعه میدهد.
دومین مجموعه وقایع هلمز نیز همچون اولی، بهلحاظ اقتصادی کتاب موفقی نبود، اما موفقیت شخصیت شرلوک هلمز بعدها از محبوبیت شگفتانگیز داستانهای کوتاه دویل برآمد که در آنها نقش اصلی را کارآگاه داستانیاش ایفا میکرد. دویل شخصیت شرلوک هلمز را بر اساس معلمی در درمانگاه ادینبورگ به نام دکتر جوزف بل بنا کرد که برهان تشخیص استنتاج را به او عطا کرد که هلمز برمبنای آن نبوغ تحلیلیاش از آن نتیجهگیری میکند. بر همین اساس، دویل با افزودن نشانههای پو، ویدوک و گابوریو، شخصیت «کارآگاه مشاورهای» را خلق میکند که همچون دوپن که مخلوق پو بود، نابغهای تحلیلگر است که رفتارهای عجیبی را به نمایش میگذارد و جامعهگریز است و همچنین، نظیر ویدوک، مردی پویا و استاد تغییر لباس است. بعد از آن دویل این شخصیت را با اندکی از نبوغ روشنفکری، صداقت، وظیفه شناسی و روحیه ستایشگری در هم میآمیزد. البته این روحیه ستایشگری را میتوان بیشتر در راوی با استعدادش، دکتر واتسون، دید که تجسم اخلاق طبقه متوسط در این داستانهاست.
این فرمول که شالوده اولین نمونههای توسعه یافته مجموعههای تک قهرمانی بود، موفقیتش را زمانی به دست آورد که دویل دو داستان کوتاهش را به «استرند» تقدیم کرد که سر آغاز چاپ مجموعه داستانهای کوتاهی شد که هر ماه در مجله به چاپ میرسید و بعدها به طور جداگانه در کتاب سالانه ۱۲ داستان، که اولین آنها به نام ماجراهای شرلوک هلمز (۱۸۹۲) بود، به چاپ رسید. این داستانها بر خلاف دو داستان بلند قبلی موفقیتی چشمگیر در پی داشت و دویل را به مردی ثروتمند تبدیل کرد و حتی باعث گسترش و حمایت از گرایش طبقه متوسط محافظهکار به حمایت و پشتیبانی از نظم اجتماعی شد. این که این مضامین اولبار در مجله مصوری نمود پیدا کرد که هدفش جایگزین کردن بازار کارمندان اداری بود، در این رابطه دارای اهمیت است و تحلیلهای جامع مارتین پریستمن درباره هلمز، قوانینی به دست میدهد که بر گرایش طبقه متوسط محافظهکار به داستانها و مجلهای که این داستانها در آن ظاهر شدند، صحه میگذارد؛ شامل 4۵ پرونده قابل مجازات [در قانون] که تنها ۱۸ تای آن واقعاً با دستگیری و مجازات قانونی مجرم اصلی همراه است. از ۲۷ مورد باقیمانده ۱۱ تای آن با مرگ در صحنه یا ناقص کردن متهم همراه است که عموما به جای خود دیده میشود. در هفت پرونده باقیمانده، متهم میگریزد و تنها از لحاظ خواست الهی بعدها از پا درمیآید. در نهایت، تنها کمتر از 11 پرونده باقی میماند که هلمز در آنها خودخواسته مجرم را رها میکند تا برود.
ایدئولوژی روشنی است؛ جنایت همواره مجازات میشود، چه توسط قانون یا بر اساس مشیت الهی. تنها استثنای این قانون گناهان آریستوکراسی است که حتی هلمز هم نمیتواند آنها را محاکمه کند.
آخرین مجموعه داستانهای شرلوک هلمزبه نام «پرونده شرلوک هلمز» در سال 1927 به چاپ رسید که نویسندگان آن زمان، نظیر جی.کی.چسترسون، ای.سی.بنتلی و موریس لبلان قبل از آن با الگویی که دویل پیریزی کرده بود، برای گیج کردن انتظارات خوانندگان خو گرفته به قراردادهای ژانر و برای تبیین خود، غیر ارادی در آن قبلا دست به تجربه میزدند.
برگرفته از «فصلنامه سینمایی فارابی؛ ویژهنامه ژانر جنایی – پلیسی»