به گزارش سینمایی نیوز و به نقل از روابط عمومی انجمن سینمای جوانان ایران، در آغاز این نشست، مهرزاد دانش با تأکید بر اهمیت اسناد و متون ادبی کهن در فرآیند تولید آثار نمایشی، اظهار داشت: بسیاری از فیلمسازان بزرگ جهان آثار دراماتیک خود را بر پایه منابع غیرروایی مانند سفرنامهها، گزارشهای تاریخی، اطلسها، فرهنگنامهها و حتی اخبار روز خلق کردهاند. اقتباس، صرفاً به معنای بهرهگیری از آثار داستانی نیست.
وی در ادامه، به نمونههایی از سینمای جهان اشاره کرد و گفت: فیلمهایی چون نجات سرباز رایان و شبکه اجتماعی، هر دو از دل اسناد واقعی و گزارشهای خبری شکل گرفتهاند و با افزودن عناصر دراماتیک، به آثاری سینمایی بدل شدهاند که توانستهاند مخاطب را بهخوبی با خود همراه کنند.
دانش سپس به سفرنامه ناصرخسرو پرداخت و با اشاره به حکایتی ساده در آن، توضیح داد که چگونه میتوان هستهای دراماتیک از این دست متون استخراج کرد. وی گفت: برای مثال، حکایت سقوط پسری در چاهی به دنبال حمله دزدان و تلاش پدر برای نجات او، در عین سادگی، سرشار از ظرفیتهای روایی و دراماتیک است؛ از عشق پدرانه و ترس، تا کشف نمادین یک تمدن در اعماق زمین.
وی این داستان را قابل تبدیل به یک فیلمنامه کوتاه دانست و افزود: در پرده اول، میتوان رابطه عاطفی میان پدر و پسر را نمایش داد؛ در پرده دوم، حادثه سقوط و بحران را به تصویر کشید؛ و در پرده سوم، با فرود پدر به دل تاریکی و کشف آب زلال، استعارهای از «گنج در دل تاریکی» ارائه کرد؛ مفهومی که نماد تمدن، آگاهی یا امید میتواند باشد.
در ادامه این نشست، حکایتی از گلستان سعدی نیز بهعنوان نمونهای از متون کلاسیک با ظرفیت اقتباس بررسی شد. دانش در این بخش از سخنان خود، با اشاره به حکایت غلامی که مورد ستایش قرار میگیرد، پیشنهاد داد این داستان در قالبی معاصر بازآفرینی شود. او پیشنهاد کرد که این غلام میتواند به شخصیت جوان و باهوشی چون «فرید» یا «کامبیز» بدل شود که در کشاکش انتخاب میان سه شخصیت مدعی بلاگری معنوی، مدیر خیریهای مذهبی و سخنران انگیزشی در نهایت انسانی ساده و بیادعا را برای واگذاری مال خود انتخاب میکند.
وی گفت: روایت، لزوماً آن چیزی نیست که بهطور مستقیم در قالب داستان آمده باشد. در بسیاری از متونی که ظاهراً ساختار داستانی ندارند، بذرهایی از درام نهفته است که میتوان با بازخوانی خلاقانه، آنها را به روایتهای سینمایی بدل کرد.
به باور وی، نگاه صرفاً کلاسیک به داستانپردازی موجب نادیده گرفتن ظرفیتهای موجود در متون بومی، تاریخی و حتی زندگی روزمره میشود. در همین راستا، دانش دوباره به سفرنامهها بازگشت و گفت: «این متون در نگاه نخست، صرفاً گزارشهای توصیفیاند، اما در لایههای زیرین خود، حامل خردهروایتهاییاند که مؤلفههایی چون گره، تعلیق، کشمکش و عاطفه را در خود دارند.
وی داستانی از سفرنامه ناصرخسرو را مثال زد که در آن، پسرکی به چاه میافتد و پدرش در پی نجات او به دل زمین فرو میرود. دانش تأکید کرد که این روایت، با وجود ظاهر شفاهی و بیساختار، بهسادگی قابلیت تبدیل به یک فیلمنامه را دارد و افزود: میتوان آن را در سه پرده نوشت و عنصر آب زلال در عمق زمین را بهمثابه کهنالگوی امید و کشف تعبیر کرد.
در ادامه، حکایت دیگری از گلستان، درباره غلامی که نذر میکند داراییاش را به نیکان ببخشد اما از سوی زاهدی مورد اعتراض قرار میگیرد، مورد بررسی قرار گرفت. دانش گفت: «این حکایت تنها یک طنز اجتماعی نیست، بلکه نوعی مواجهه با تظاهر، نفاق و فرصتطلبی در لباس زهد است.
وی افزود که این روایت میتواند در بستر امروز، داستان تاجری موفق را شکل دهد که تصمیم به کمک دارد اما در مسیرش با مدعیان ظاهرالصلاحی روبهرو میشود که در حقیقت بهدنبال منافع شخصیاند. تنها فرد نیکسرشت کسی است که بیادعا، در حاشیه فعالیت میکند.
او تأکید کرد که بازآفرینی، برخلاف بازنمایی، به معنای بازسازی خلاقانه، تعمیق شخصیتها، برجستهسازی گرهها و بهروزرسانی فضا و موقعیت است.
دانش در بخش دیگری از سخنانش، به ظرفیتهای دراماتیک قرآن اشاره کرد و بیان داشت که با وجود ساختار غیرخطی آن، داستانهایی چون روایت حضرت یوسف از ابتدا تا انتها ساختاری منسجم دارند. همچنین با ترکیب آیات درباره حضرت موسی، میتوان به درامی پرکشش رسید که شامل قتل، فرار، تبعید، بازگشت و رودررویی با قدرت است.
وی گفت: چنین پروژههایی نیاز به جسارت دارند. نویسنده باید بتواند از متن فاصله بگیرد، آن را تحلیل و بازسازی کند و در نهایت، روایت تازهای بیافریند که هم ریشه در فرهنگ ما دارد و هم برای مخاطب امروز قابل فهم است.
در ادامه، به نمونههای موفق اقتباس در سینمای جهان اشاره شد. فیلم شبکه اجتماعی که برگرفته از کتابی غیرداستانی درباره فیسبوک است، با تأکید بر انگیزهها و درگیریهای شخصی، بدل به روایتی سینمایی شده است. همچنین نجات سرباز رایان، از دل خاطرات شفاهی سربازان خلق شده است.
دانش همچنین از فیلم Kwaidan در سینمای ژاپن نام برد؛ اثری اقتباسی از افسانهها و روایتهای شفاهی که با قاببندیهای دقیق و نورپردازی خاص، داستانهای فولکلور را به تجربهای سینمایی بدل کرده است. در اپیزود معروف «زن برفی»، مردی در برف گرفتار میشود و موجودی فراانسانی جان او را نجات میدهد؛ مشروط بر اینکه راز او را فاش نکند.
در سینمای ایران نیز به گفته وی، فیلم قهرمان ساخته اصغر فرهادی از دل یک خبر ساده الهام گرفته شده است. فرهادی با افزودن لایههای اجتماعی، فشار رسانهای و کشمکشهای درونی، آن را به روایتی پیچیده درباره مفهوم نیکی در عصر قضاوت عمومی بدل کرده است.
در پایان، دانش تأکید کرد که آنچه فیلمنامهنویس را در این مسیر یاری میدهد، تنها تسلط بر ساختار دراماتیک نیست، بلکه نگاه ترکیبگرا، جسور و کاوشگر به متون مختلف است. از نظر او، فیلمنامهنویس باید بتواند درام بالقوه را از دل سفرنامه، حکایت، گزارش یا حتی یک توییت کشف و بالفعل کند؛ زیرا مرز اقتباس در دنیای امروز فراتر از بازنویسی است و به قلمروی بازآفرینی وارد شده است.
در جمعبندی، مهرزاد دانش با مقایسه روایتهای موجود در متون مقدس ادیان مختلف، عنوان کرد: در حالیکه روایتهای تورات بیشتر ساختار داستانی کلاسیک دارند، انجیل بر پند و موعظه استوار است و قرآن با زبانی نمادین و ساختاری غیرخطی، پیامهای معرفتی را منتقل میکند.