سینمایی نیوز- مایکل اُسولیوان در نقدی بر فیلم «قهرمان» ساخته اصغر فرهادی در واشنگتن پست مینویسد: این فیلم در ایران اتفاق میافتد، اما واقعا در باریکهی نوری قرار دارد که حقیقت را از دروغ جدا میکند. به نظر میرسد فرهادی میگوید این یک تنگناست، تنگنای تراژدی زندگی روزمرهای که همهی ما دردش را احساس میکنیم.
به گزارش سینمایی نیوز و به نقل از سایت هنروتجربه در نقد مایکل اُسولیوان آمده است:
«شخصیت محوری فیلم «قهرمان» نمایندهی رسمی ایران در اسکار امسال، رحیم سلطانی (امیر جدیدی) خوشنویس و تابلوساز است که در شهر شیراز زندگی میکند و به علت ناتوانی در پرداخت ۱۵۰هزار تومان (حدود ۳۵ دلار) محکوم به زندان شده است. بله، هنوز هم چیزی با عنوان حکم زندان برای بدهکاری وجود دارد و داستانی که نویسنده/کارگردان برندهی گلدن گلوب، اصغر فرهادی (سازندهی «جدایی نادر از سیمین») نوشته – در قرون وسطی نمیگذرد.
جنبه های دیگری از نظم اجتماعی ایران را در فیلم میبینیم -مانند اینکه شوهر حق دارد با همسرش مانند اموال خود رفتار کند و اینکه اموال همسرش را اموال خود بداند- که کنش این داستان داستایوسکیوار را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
داستان فیلم در زمان مرخصی دو روزهای که به رحیم داده شده است، اتفاق میافتد. رحیم از این زمان استفاده میکند و به دیدار فرخنده (سحر گلدوست) دختری که دوست دارد میرود که کیف پولی را در خیابان پیدا کرده که چند سکه در آن بوده و رحیم امیدوار است آن را به پول نقد تبدیل کند تا بدهی خود را بپردازد. اما وقتی متوجه میشود که پول کافی نیست، نقشهی بهتری به نظرش میرسد: اینکه صاحب کیف پول را پیدا کند و پول را بازگرداند، و امیدوار است که این عمل شایسته به نوعی به پول تبدیل شود –چه از نوع سرد و سختی باشد که بشود در دست گرفت و چه به شکل اعتبار اجتماعی که به نوعی به نفعش تمام شود. این روشی است که در کوتاهمدت جواب میدهد.
نشانههایی از اینجا و آنجا بروز میکند، سر و کلهی زنی پیدا میشود که میخواهد کیف پول را از خواهر رحیم (مریم شهدایی) بگیرد. حکایت از خود گذشتگی شخصیت اصلی بر سر زبانها میافتد و دوربینهای تلویزیونی او را نشانه میگیرند؛ در واقع مقامات زندان امیدوارند از این دوربینها استفاده کنند بلکه شهرت بدی که در ماجرای خودکشی اخیر یک زندانی ایجاد شده از ذهنها پاک شود. یک سازمان خیریه برای رحیم پول جمع میکند – که معلوم میشود فقط حدود نیمی از بدهی های اورا پوشش میدهد- و به او کاری پیشنهاد میکند تا بقیه را خودش بپردازد. اما این نیز فقط درکوتاهمدت مؤثر است.
داستان رحیم تردیدهایی ایجاد میکند، که با دروغهای مصلحتی بی ضرر، مانند آن که کیف پول را فرخنده پیدا نکرده و رحیم پیدا کرده است، رفعورجوع میشود. مردی که رحیم به او بدهکار است (محسن تنابنده) و از اقوام همسر سابق رحیم است، به اینکه بخشی از بدهی به او پرداخت شود، رضایت نمیدهد. این هم فایدهای ندارد که رحیم اعتراف کند و بگوید قبلاً بخشی از واقعیت را نگفته است و در اصل او به یک رباخوار بدهکار است، نه به بانک. و این رحیم که جدیدی مجسم کرده است، همیشه لبخندی نصفهنیمه و عصبی بر لب دارد که گاهی اوقات نامناسب به نظر می رسد و باعث میشود او در موقعیتهای خطیر آدمی خلافکار یا حتی فریبکار جلوه کند.
وقتی یک مقام رسمی عضو خیریه اصرار میکند که با صاحب کیف پول ملاقات کند – شخصی که هویتش ناشناخته است و شاید خودش هم دربارهی ول گم کردن دروغ گفته باشد- رحیم از فرخنده کمک میگیرد تا نقش صاحب کیف پول را بازی کند.
این ترفند کوچک قرار است در خدمت یک حقیقت بزرگتر باشد، اما سررشتهی کارها به سرعت از دست آنها خارج میشود و زد و خوردی در پی دارد و یک ویدیو همهجا پخش میشود و از آن به عنوان اهرمی علیه رحیم استفاده می شود. به نظر میرسد فرهادی استفاده از روش حذف و نفی در رسانههای اجتماعی بهعنوان اهرم فشار – مشکلی که قطعاً منحصر به ایران نیست – و همینطور جنبههایی از جامعهی ایران را به نقد کشیده است. نمونهاش زنی است که از راه میرسد تا کیف پول را بگیرد و بعد حاشا میکند چون میگوید که می ترسد شوهرش پول او را بگیرد.
کلاف سردرگمی است که فقط یک تار فریب در آن بافته نشده است. دست رحیم بدجوری بسته است. دقیقاً چکار میتواند بکند که از زیر بار بدهی خارج شود، در حالی که هنوز در زندان است؟ با این حال، مثل یک گوسفند سرش را به پایین میاندازد و به محض آنکه مرخصی به پایان میرسد، به زندان برمیگردد. به نوعی، زندگی پشت میلهها برای او کمتر از زندگی در خارج از زندان خطرناک به نظر میرسد.
وقتی از پسر کوچک رحیم (صالح کریمیایی)، که لکنت زبان دارد، سوءاستفاده میشود تا همدردی عمومی جلب شود، ملاحظهکارانه- و با این حال کمابیش صادقانه – در ویدیویی در گوشی همراهش میگوید که پدرش دروغ نمیگوید، تنها رحیم اعتراض میکند. قهرمان «قهرمان» مرد خوب و شریف و معقولی است در یک تراژدی کوچک که خودش آن را نساخته. (همکارش با پولی که قرض گرفته، فرار کرده است.)
این فیلم در ایران اتفاق میافتد، اما واقعا در باریکهی نوری قرار دارد که حقیقت را از دروغ جدا میکند. به نظر میرسد فرهادی میگوید این یک تنگناست، تنگنای تراژدی زندگی روزمرهای که همهی ما دردش را احساس میکنیم.»